ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
از سوی معاون اول رئیس جمهوری درخواست شد
دستورشناسایی و برخورد با عوامل تشکیل اجتماع مشهد
گروه سیاسی/ حاشیههای مراسم روز 6 آبان در مشهد، به دستور معاون اول رئیس جمهوری برای شناسایی عوامل برگزاری این مراسم کشیده شد؛ مراسمی که در روز سهشنبه و به نام «جشن بیعت» در ورزشگاه امام رضا(ع) مشهد و با حضور چند هزار شرکتکننده، برگزار شده بود. علی اکبر رائفیپور مهمترین سخنران این مراسم بود. انتقادات از برگزاری این مراسم از همان روز سهشنبه آغاز شد؛ جایی که کاربران شبکههای اجتماعی که بخش زیادی از آنها هم از اصولگرایان بودند، این سؤال را طرح میکردند که در شرایط تشدید شیوع کرونا و توصیههای روشن رهبری برای مدیریت اجتماعات در این برهه، برگزاری چنین مراسمی چه توجیهی دارد؟
انتقادات آنقدر جدی شد که روز پنجشنبه، پایگاه اطلاعرسانی معاون اول رئیس جمهوری گزارش داد که اسحاق جهانگیری در دستوری از وزیر کشور خواسته تا ضمن شناسایی عوامل تشکیل اجتماع استادیوم مشهد با آنها برخورد قانونی انجام شود تا موارد مشابه آن تکرار نشود. جهانگیری در این دستور در واکنش به اظهارات سخنگوی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مبنی بر ممنوعیت برگزاری هر تجمعی نظیر راهپیمایی۱۳ آبان و ابراز تأسف از تجمع مشهد خطاب به عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور نوشت: «مردم حق دارند از این اتفاق متعجب و نگران باشند، همه ما در قبال این حرکت غیرمسئولانه و خطرزا مسئولیم. در این دستور که برای اطلاع و پیگیری به دکتر نمکی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز ارجاع شده، آمده است: خطر تلفات انسانی کرونا یک هشدار ملی است، علاوه بر انتظار از مردم برای رعایت دستورالعملها، اقدامات سریع و بموقع همه دستگاههای مسئول هم ضروری است.»
پیش از آن و در همان روز برگزاری این مراسم، کیانوش جهانپور، مدیرکل مرکز روابط عمومی وزارت بهداشت در صفحه شخصی توئیتر خود نوشته بود: «حسب اطلاع از منابع مسئول هیچ مجوزی از ناحیه وزارت بهداشت یا دانشگاه علوم پزشکی مشهد برای برپایی تجمع و مراسم عمومی تحت عنوان بیعت یا... (آن هم تنها ۴۸ ساعت بعد از رهنمودها و تأکیدات مقام معظم رهبری در مقابله با کرونا) برای هیچ فرد یا گروهی صادر نشده است.» بحث دریافت مجوز برای برگزاری این مراسم یکی از اصلیترین سؤالاتی بود که منتقدان این تجمع در شبکههای اجتماعی مطرح میکردند. پس از آن هم احمد ریواده، معاون سیاسی فرماندار مشهد در اظهاراتی که ایسنا آن را منتشر کرد، گفت که «اخیراً از سمت فرمانداری و ستاد مبارزه با کرونا استان هیچ مجوزی برای برگزاری مراسم صادر نشده است و از برگزاری هر مراسمی که سلامت مردم را به خطر بیندازد جلوگیری به عمل خواهد آورد.» اوضاع اما زمانی جالبتر شد که شهرداری مشهد حاضر به پذیرش مسئولیت این جشن نشد. بتول گندمی، عضو شورای شهر مشهد در همین راستا به پایگاه خبری مدارا گفت که «شهرداری مشهد هیچ مجوزی درخصوص برگزاری جشن بیعت صادر نکرده» و «برگزارکنندگان مراسم از لوگوی شهرداری مشهد سوءاستفاده کردهاند.»
در این شرایط بود که رائفیپور خود در روز پنجشنبه به «فارس» گفت: «هیأت مذهبی مجتمع امیرالمؤمنین مشهد پس از اخذ مجوزهای لازم و ارسال آنها برای بنده، از من برای سخنرانی در مراسم عید بیعت دعوت کرد.» او مدعی بود این مراسم با رعایت کامل پروتکلها برگزار شده و تصاویر منتشر شده از آن «مغرضانه» بودهاند؛ چیزی که به گفته او توسط «معاندان» هدایت میشده. این در حالی است که همزمان طرفداران برگزاری این مراسم تصویری از صدور مجوز برگزاری آن توسط «اداره تبلیغات اسلامی» را دست به دست میکردند؛ چیزی که باعث شد تا باز هم این سؤال پیش بیاید که مجوزهای بهداشتی مراسم در چه فرآیند و توسط چه نهادهایی صادر شده است؟
یادداشتی از مجید تفرشی
چرا نظرسنجیهای انتخاباتی در امریکا قابل اعتماد نبودند؟
مجید تفرشی
تحلیلگر مسائل بینالملل
نتیجه نهایی انتخابات سال 2016 ریاست جمهوری در امریکا و شکست غافلگیر کننده هیلاری کلینتون دموکرات در برابر دونالد ترامپ جمهوریخواه، برخلاف نتایج اغلب پیشبینیها و نظرسنجیها، بههمراه چند پیشبینی نادرست دیگر نظرسنجیها در سالهای اخیر، در دیگر کشورها، از جمله نظرسنجیهای قبل از همهپرسی بریتانیا درباره ماندن یا گسستن از اتحادیه اروپا/ برگزیت، موجب شده تا بسیاری درباره اعتماد مجدد به نتایج نظرسنجیها درباره انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امریکا نیز دچار تردید شوند.برخی ناظران و کارشناسان معتقدند که در انتخابات 2020 نیز همچنان مانند چهار سال قبل، احتمال جدی وقوع نتیجهای خلاف نظر اغلب نظرسنجیها، کاملاً وجود دارد. در حالی که برخی دیگر بر این باور هستند که در این فاصله زمانی، هم سازوکارهای نظرسنجیهای پژوهشی و رسانهای بسیار دقیقتر و قابل اعتمادتر شده و هم نظرات رأی دهندگان مشخصتر و قطعیتر شده و درصد اختلاف بین پیشبینیها و نظرسنجیها با آرای واقعی و نتایج آنها، بسیار کمتر از ادوار پیش و بخصوص سال 2016 شده است.
برای بررسی وضع موجود و راستی آزمایی نسبی نظرسنجیهای کنونی، بخصوص در امریکا، باید مختصری به واکاوی دلایل ناکارآمدی نظرسنجیهای انتخابات سال 2016 پرداخت. پس از ناکامی نظرسنجیهای آن سال، مشخص شد که عدم رغبت طبقه فرودست، اقلیتها، زنان، جوانان و افراد دارای تحصیلات پایینتر در مشارکت در نظرسنجیها، از مهمترین دلایل نادرستی نتایج آنها بوده است. معضل عدم مشارکت این اقشار در نظرسنجیها، قبلاً و در انتخابات قبل از 2016 نیز وجود داشته، ولی بهدلیل توازن بین این عدم مشارکت و کم رغبتی همین اقشار به مشارکت در انتخابات، معمولاً تفاوت تأثیرگذاری بین نتایج نظرسنجیها و نتیجه نهایی انتخابات وجود نداشت. ولی در رقابت بین کلینتون و ترامپ، بسیاری از افراد مرددی که علاقهای به مشارکت سیاسی نداشتند، نهایتاً به سود ترامپ که برخلاف هیلاری کلینتون کمتر در معرض آزمونها و قضاوتهای سیاسی و رسانهای بود، وارد شده و توازن قوا را علیه کلینتون به هم زدند.
بهگفته دیوید داتوین پژوهشگر ارشد مؤسسه آمری اسپیک در دانشگاه شیکاگو، فقدان تنوع و فراوانی لازم در تحصیلات، قومیت، سن، علایق سیاسی و میزان و شدت عزم مشارکت سیاسی یا انتخاب نامزد مطلوب، موجب بیراهه رفتن و گمراهی نظرسنجیهای انتخاباتی سال 2016 شد. در آن انتخابات عزم و نظر عمومی بسیاری از رأیدهندگان تا آخرین روزها شکل گرفته نشده بود و بیرغبتی به روی کار آمدن «یک کلینتون دیگر» و رأی دادن به «یک الیگارش جدید»، بههمراه مخالفت شماری از جمهوریخواهان کلاسیک با انتخاب ترامپ، موجب شد او بتواند خود و سیاستش را بهعنوان راه سوم و رویکردی جدید و متفاوت در سپهر سیاسی امریکا عرضه کند. از سوی دیگر، پدیده نادر، پیچیده، غیردموکراتیک و بعضاً گمراه کننده رأی الکترال/ College Vote که مغایر با اصل بدیهی «یک نفر، یک رأی» در سازوکار دموکراتیک انتخاباتی است، موجب شده مشکلات ذکر شده قبلی در انتخابات ریاست جمهوری امریکا بیشتر از موارد مشابه بروز کرده و تأثیرگذار باشد.
با این همه، اسکات کیتر، پژوهشگر ارشد نظرسنجی در مؤسسه تحقیقاتی پیو/ Pew معتقد است که به دلایل مختلفی مؤسسههای نظرسنجی با آموختن از حوادث چهار سال اخیر، تغییرات شکلی و محتوایی جدی را در جهت نزدیکتر کردن پایشهای خود به واقعیت نتایج انتخابات انجام دادهاند. مهمترین بخش این اصلاحات، بازنگری فنی و علمی و تلاش هر چه بیشتر برای فراگیرتر کردن مشارکت کنندگان نظرسنجیها برای کسب اعتبار بیشتر و احیای اعتماد خدشه دار مخاطبان و نزدیکتر کردن هر چه ممکن نتیجه نظرسنجیها و سرنوشت انتخابات است.
نکته مهم دیگر در احیای اعتماد نسبی بهنظرسنجیها، کاهش تعداد افراد مردد و بیتصمیم درباره نحوه رأی دادن در انتخابات پیش رو در امریکا است. چنان که از کاهش شدید تأثیرگذاری مناظرههای انتخاباتی بین رقبای ریاست جمهوری و معاونان در تغییر آرای مردم نیز دیده شد، در انتخابات 2020، موافقان و مخالفان ترامپ بسیار مصممتر از چهار سال قبل بر سر تصمیم خود ایستادهاند. از اینرو نه مناظرهها تأثیر جدی بر نظر مردم داشته و نه مانند قبل، امکان خطا رفتن فاحش نتایج نظرسنجیها وجود دارد.
با آنکه، عنصر شگفتی و غافلگیری در اغلب تحولات سیاسی جهان وجود دارد، به نظر میرسد که اصرار کنونی ترامپ و حامیانش بر غلط بودن نتایج نظرسنجیهای مخالف خواست آنان و بیاعتباردانستن گمانه زنیهای علمی و رسانهای، تلاشی واپسین برای جلوگیری از شکست احتمالی جدی در روز سرنوشت ساز سوم نوامبر باشد. اینکه او موفق خواهد شد تا بار دیگر جهان را شگفت زده کند، یا در انتخابات شکست خورده و نتیجه آرا را بیدردسر و متمدنانه قبول کند، موضوعی است که از هم اکنون قابل پیشبینی نیست.
تحلیلگر مسائل بینالملل
نتیجه نهایی انتخابات سال 2016 ریاست جمهوری در امریکا و شکست غافلگیر کننده هیلاری کلینتون دموکرات در برابر دونالد ترامپ جمهوریخواه، برخلاف نتایج اغلب پیشبینیها و نظرسنجیها، بههمراه چند پیشبینی نادرست دیگر نظرسنجیها در سالهای اخیر، در دیگر کشورها، از جمله نظرسنجیهای قبل از همهپرسی بریتانیا درباره ماندن یا گسستن از اتحادیه اروپا/ برگزیت، موجب شده تا بسیاری درباره اعتماد مجدد به نتایج نظرسنجیها درباره انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امریکا نیز دچار تردید شوند.برخی ناظران و کارشناسان معتقدند که در انتخابات 2020 نیز همچنان مانند چهار سال قبل، احتمال جدی وقوع نتیجهای خلاف نظر اغلب نظرسنجیها، کاملاً وجود دارد. در حالی که برخی دیگر بر این باور هستند که در این فاصله زمانی، هم سازوکارهای نظرسنجیهای پژوهشی و رسانهای بسیار دقیقتر و قابل اعتمادتر شده و هم نظرات رأی دهندگان مشخصتر و قطعیتر شده و درصد اختلاف بین پیشبینیها و نظرسنجیها با آرای واقعی و نتایج آنها، بسیار کمتر از ادوار پیش و بخصوص سال 2016 شده است.
برای بررسی وضع موجود و راستی آزمایی نسبی نظرسنجیهای کنونی، بخصوص در امریکا، باید مختصری به واکاوی دلایل ناکارآمدی نظرسنجیهای انتخابات سال 2016 پرداخت. پس از ناکامی نظرسنجیهای آن سال، مشخص شد که عدم رغبت طبقه فرودست، اقلیتها، زنان، جوانان و افراد دارای تحصیلات پایینتر در مشارکت در نظرسنجیها، از مهمترین دلایل نادرستی نتایج آنها بوده است. معضل عدم مشارکت این اقشار در نظرسنجیها، قبلاً و در انتخابات قبل از 2016 نیز وجود داشته، ولی بهدلیل توازن بین این عدم مشارکت و کم رغبتی همین اقشار به مشارکت در انتخابات، معمولاً تفاوت تأثیرگذاری بین نتایج نظرسنجیها و نتیجه نهایی انتخابات وجود نداشت. ولی در رقابت بین کلینتون و ترامپ، بسیاری از افراد مرددی که علاقهای به مشارکت سیاسی نداشتند، نهایتاً به سود ترامپ که برخلاف هیلاری کلینتون کمتر در معرض آزمونها و قضاوتهای سیاسی و رسانهای بود، وارد شده و توازن قوا را علیه کلینتون به هم زدند.
بهگفته دیوید داتوین پژوهشگر ارشد مؤسسه آمری اسپیک در دانشگاه شیکاگو، فقدان تنوع و فراوانی لازم در تحصیلات، قومیت، سن، علایق سیاسی و میزان و شدت عزم مشارکت سیاسی یا انتخاب نامزد مطلوب، موجب بیراهه رفتن و گمراهی نظرسنجیهای انتخاباتی سال 2016 شد. در آن انتخابات عزم و نظر عمومی بسیاری از رأیدهندگان تا آخرین روزها شکل گرفته نشده بود و بیرغبتی به روی کار آمدن «یک کلینتون دیگر» و رأی دادن به «یک الیگارش جدید»، بههمراه مخالفت شماری از جمهوریخواهان کلاسیک با انتخاب ترامپ، موجب شد او بتواند خود و سیاستش را بهعنوان راه سوم و رویکردی جدید و متفاوت در سپهر سیاسی امریکا عرضه کند. از سوی دیگر، پدیده نادر، پیچیده، غیردموکراتیک و بعضاً گمراه کننده رأی الکترال/ College Vote که مغایر با اصل بدیهی «یک نفر، یک رأی» در سازوکار دموکراتیک انتخاباتی است، موجب شده مشکلات ذکر شده قبلی در انتخابات ریاست جمهوری امریکا بیشتر از موارد مشابه بروز کرده و تأثیرگذار باشد.
با این همه، اسکات کیتر، پژوهشگر ارشد نظرسنجی در مؤسسه تحقیقاتی پیو/ Pew معتقد است که به دلایل مختلفی مؤسسههای نظرسنجی با آموختن از حوادث چهار سال اخیر، تغییرات شکلی و محتوایی جدی را در جهت نزدیکتر کردن پایشهای خود به واقعیت نتایج انتخابات انجام دادهاند. مهمترین بخش این اصلاحات، بازنگری فنی و علمی و تلاش هر چه بیشتر برای فراگیرتر کردن مشارکت کنندگان نظرسنجیها برای کسب اعتبار بیشتر و احیای اعتماد خدشه دار مخاطبان و نزدیکتر کردن هر چه ممکن نتیجه نظرسنجیها و سرنوشت انتخابات است.
نکته مهم دیگر در احیای اعتماد نسبی بهنظرسنجیها، کاهش تعداد افراد مردد و بیتصمیم درباره نحوه رأی دادن در انتخابات پیش رو در امریکا است. چنان که از کاهش شدید تأثیرگذاری مناظرههای انتخاباتی بین رقبای ریاست جمهوری و معاونان در تغییر آرای مردم نیز دیده شد، در انتخابات 2020، موافقان و مخالفان ترامپ بسیار مصممتر از چهار سال قبل بر سر تصمیم خود ایستادهاند. از اینرو نه مناظرهها تأثیر جدی بر نظر مردم داشته و نه مانند قبل، امکان خطا رفتن فاحش نتایج نظرسنجیها وجود دارد.
با آنکه، عنصر شگفتی و غافلگیری در اغلب تحولات سیاسی جهان وجود دارد، به نظر میرسد که اصرار کنونی ترامپ و حامیانش بر غلط بودن نتایج نظرسنجیهای مخالف خواست آنان و بیاعتباردانستن گمانه زنیهای علمی و رسانهای، تلاشی واپسین برای جلوگیری از شکست احتمالی جدی در روز سرنوشت ساز سوم نوامبر باشد. اینکه او موفق خواهد شد تا بار دیگر جهان را شگفت زده کند، یا در انتخابات شکست خورده و نتیجه آرا را بیدردسر و متمدنانه قبول کند، موضوعی است که از هم اکنون قابل پیشبینی نیست.
سناریوهای انتخابات امریکا، نگاه ترامپ و بایدن به ایران و سیاست ایران در برابر امریکا در گزارش تحلیلی«ایران»
اگر ترامپ بماند - اگر بایدن بیاید
سوم نوامبر نه پایان جهان است و نه یک شروع بسیار متفاوت
جـواد دلیری / سوم نوامبر پایان جهان نیست. اگر دونالد ترامپ جمهوریخواه در کاخ سفید همچنان بماند، جهان تمام نمیشود و با ورود جو بایدن دموکرات به اتاق بیضی شکل کاخ سفید نیز جهان تازهای آغاز نمیشود. هرچند اگر ترامپ برود و بایدن بیاید، سیاستها و روشهایشان تأثیر خود را بر جهان و البته ایران خواهند گذاشت اما نباید آن را میان مرگ و زندگی دستهبندی کرد. انتخابات ۲۰۲۰ از این منظر یک انتخابات استثنایی نیست.
سناریوهای انتخابات امریکا؛ بایدن یا ترامپ؟
صحنه انتخابات امریکا پر از جدال و جنجال است، نظرسنجیها یک نتیجه را میگویند، هواداران دو حزب دموکرات و جمهوریخواه هر کدام نتیجه انتخابات را به گونهای متفاوت تفسیر میکنند. دموکراتها با ترس از تکرار انتخابات ۲۰۱۶، محتاطانه و نگران پیش میروند و هواداران مرد موطلایی، نامزد خود را در کاخ سفید میبینند. در این بین جهان در انتظار است تا نتیجه انتخابات2020 امریکا مشخص شود. شواهد نشان میدهد اروپاییها غالباً از پیروزی بایدن خوشحال خواهند شد. روسها از پیروزی ترامپ حمایت میکنند و چینیها هر چند حامی بایدن هستند اما از آمدن ترامپ هم ناخشنود نخواهند بود. در ایران برخلاف کشورهای مختلف جهان که معمولاً طرفدار یکی از دو نامزد هستند، موضوع بیشتر سیاسی و هیجانی است لذا برخی طیفها طرفدار پیروزی ترامپ و برخی دیگر بایدن را بهتر از ترامپ میدانند. در سیاست بیطرفانه جمهوری اسلامی نیز رسماً اعلام شده است که برای ایران تفاوتی نمی کند چه کسی رئیس جمهور خواهد شد. در آخرین نظرسنجیهایی که رویترز/ آیپسوس در ایالتهای اصلی محل رقابت بین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری امریکا موسوم به ایالتهای میدان مبارزه انجام دادهاند، نشان میدهند که جو بایدن دموکرات تنها در سه مورد از این ایالتها برتری اندکی بر دونالد ترامپ دارد و در سه ایالت دیگر نیز رقابت تقریباً برابری بین آنها وجود دارد و این حاکی از آن است که رقابت ریاست جمهوری در امریکا خیلی نزدیکتر از آن چیزی است که نظرسنجیهای سراسری نشان میدهند. هرچند هنوز در نظرسنجیهای اکونومیست، بیبیسی، انبیسی، فاکسنیوز و سیانان برتری با ترامپ است اما شیب اقبال به هر دو نامزد در این نظرسنجیها (روز ۲۸ اکتبر) جهش معناداری نیافته و فاصله ۹ درصدی بین این دو حفظ شده است.(جز فاکسنیوز که فاصله را ۴ درصد اعلام کرده است.) در مجموع نظرسنجیهای ایالتی و سراسری نشان میدهند که انتخابات ۲۰۲۰ نیز در نهایت ممکن است نتیجهای مشابه با انتخابات ۲۰۱۶ داشته باشد که طی آن دموکراتها اکثریت آرای مردمی را کسب کردند اما جمهوریخواهان در بخش آرای الکترال پیروز شده و کاخ سفید را به دست آوردند. البته بایدن برتری زودهنگامی در آرای مردمی نشان داده اما ترامپ هم تقریباً شانس بالایی برای برنده شدن در ایالات موسوم به میدان نبرد و به همراه آن احتمال کسب آرای الکترال کافی برای رسیدن به دومین دور ریاست جمهوری دارد. افزون بر این ترامپ تقریباً در همه ایالتهای چرخشی از نظر مقبولیت طرحهای اقتصادی و ایجاد مشاغل از بایدن پیشی دارد. آنچه مشخص است، کرسی ریاست جمهوری امریکا از تصرف یکی از این دو نفر بیرون نخواهد شد: بایدن - ترامپ.
هر چند هم بایدن شانس پیروزی دارد و هم ترامپ شانس آن را دارد که در کاخ سفید بماند. اما آنچه انتخابات امریکا را بحث برانگیزتر و جنجالیتر میکند، این است که دعوای انتخاباتی به وجود بیاید و کار به دیوان عالی بکشد و در آنجا هم فیصله پیدا نکند و کار به مجلس نمایندگان کشیده شود. در آن صورت دیگر بر اساس نظرسنجیها نمیتوان قضاوت کرد. میماند مسائل حقوقی، دادگاهها و وکلا و مناسبات پشت پرده که چه کسی رئیس جمهوری بشود. این احتمال در این دور از انتخابات به دلیل انتخابات آرای پستی فراوان خواهد بود.
اگر کار به دعوا بکشد که برخی تحلیلگران آن را رد نمیکنند، سناریویی جدید رقم میخورد. اگر بایدن با اختلاف قابل توجهی در انتخابات پیروز شود که ترامپ نتواند به عنوان تقلب از آن یاد کند، مجبور است به پیروزی بایدن تن بدهد، ولی اگر فاصله آرایشان کم باشد و در برخی ایالتها فاصله بر سر پنج هزار یا 10 هزار رأی باشد که الکترال کالج را بالا و پایین کند ترامپ به گونهای رفتار خواهد کرد که نتیجه انتخابات را نمیپذیرد. ترامپ معتقد است یا در انتخابات پیروز میشود یا تقلب شده است؛ بنابراین احتمالاً به دادگاه شکایت میکند و درخواست بازشماری برگههای رأی را میکند. این ماجرا مثل سال ۲۰۰۰ به دیوان عالی فدرال میکشد. اگر در نهایت دیوان عالی نتواند به جمعبندی برسد، کار به مجلس نمایندگان میرسد که فرمول خاص خود را دارد و خیلی پیچیده است. در این صورت ترامپ شانس پیروزی دارد.
ایران؛ ترامپ و بایدن در برابر ایران به چه میاندیشند
امریکای پس از ترامپ چگونه میشود؟ و ماندن ترامپ در اتاق بیضی شکل کاخ سفید جهان را ناآرامتر میکند؟ آیا سیاستهای ترامپ و بایدن در برابر ایران متفاوت است؟ چه ترامپ جمهوریخواه و چه بایدن دموکرات هر دو در بسیاری از سیاستها درباره ایران نگاه مشترک دارند هر چند در روش متفاوت باشند اما نتیجه یکی خواهد بود. نتیجه انتخابات نوامبر به هر شکل که باشد، صفحه جدیدی را در منازعه ایران و امریکا رقم خواهد زد. رئیس جمهوری آینده ایالات متحده ترامپ باشد یا بایدن، تفاوت نمیکند. تنش میان دو کشور در نقطهای است که تصمیمسازی و ارادهای متفاوت از گذشته را طلب میکند. ترامپ ماجراجوست و در صورت موفقیت در انتخابات، برای واداشتن تهران به گفتوگو و توافق با نتیجهای که او و متحدانش درپی آن هستند، بیمیل به اقدام با شدت بیشتر نیست.
موفقیت جو بایدن نیز تفاوت زیادی را در صورت مسأله اختلافات ایران و امریکا ایجاد نمیکند. او همان مطالباتی را از تهران دارد که ترامپ در چهار سال گذشته بر آنها پافشاری کرده است. اعتراض بایدن و جناح هوادار او به بینتیجه بودن اقدامهای ضد ایرانی ترامپ از یک سو و نیز رویکرد یکجانبهگرای او در اجرای سیاستهایش بدون مشارکت دادن متحدان اروپایی امریکاست.
بررسی گزارههای فوق نشان میدهد که جو بایدن و دونالد ترامپ هر دو راهبرد مشترکی را دنبال میکنند که فشار بیشتر بر ایران است. حال ترامپ نام آن را «فشار حداکثری» میگذارد و بایدن از آن به عنوان «فشار هوشمند» تعبیر میکند. اما روش و تاکتیک ترامپ بدین گونه است که در این زمینه تکروی میکند و یکی پس از دیگری تحریمهای کوری را علیه ایران وضع میکند؛ تا به حدی که به اذعان «رابرت اوبراین» مشاور امنیت ملی دولت امریکا، تحریمها به قدری اعمال شده که دیگر کاری نمانده که امریکا بتواند علیه ایران انجام دهد.
اما تاکتیک دولت بایدن شبیه به تاکتیک اوباماست. تیم بایدن در نظر دارد تا با ایجاد اجماع علیه ایران به روش هوشمندانهتری، فشار مؤثری را بر ایران وارد کند. طبیعتاً بایدن در موقعیتی است که به راحتی از فشار حداکثری عبور نخواهد کرد و سعی خواهد کرد که تلاشهای ترامپ را به محصول مورد نظر خود تبدیل کند.
در مجموع، ترامپ و بایدن در استراتژی با هم تا حدود زیادی اتفاق نظر دارند و هیچ کدام دغدغه بهبود وضعیت اقتصادی ایران را ندارند. هدف راهبردی آنها در قبال ایران تهی کردن نقاط قوت و ظرفیتهای استراتژیک ایران است. اما هر کدام به روش خود به دنبال تحقق خواستهشان هستند.
هر دو حزب رفتارهای ایران را برهمزننده ثبات در منطقه میدانند و به مهار ایران میاندیشند. چه دموکرات و چه جمهوریخواه به دنبال تبدیل ایران از یک بازیگر ضدهژمون به یک بازیگر عادی در نظام منطقهای خاورمیانه و حوزه خلیج فارس هستند. هر دو اتهام دستیابی ایران به سلاح هستهای را جزو سیاستهای خود میداند و بر این ادعا پای میفشارند. چه بایدن و چه ترامپ تحریمهای اقتصادی را به عنوان یکی از اهرمهای مهم در هر نوع مذاکره با ایران تلقی و تصور میکنند. چه ترامپ که سیاست فشار حداکثری را دنبال کند چه بایدن که آن را بر زبان نیاورد اما نان تحریم را خواهد خورد.
هرچند برخی تحلیلگران معتقدند با ورود بایدن به کاخ سفید نرمشهای شکلی در تحریمها رخ خواهد داد اما ساختارها تغییر نمیکند. به عبارتی در استراتژی خود ابزار چماق و هویج را به طور توأمان پیش میبرد. بایدن سیاست تصحیح و تکمیل برجام را دنبال خواهد کرد و این توافقنامه را محدود به تکنولوژی هستهای ندانسته و مانند ترامپ خواستار گسترش دامنه آن در سطوح دیگری است که تاکنون خط قرمز تهران در قبول هرگونه گفتوگوی احتمالی اعلام شده است.
ماندن ترامپ در کاخ سفید نیز قطعاً سیاست فشار حداکثری را ادامه خواهد داد تا با ایران پای میز مذاکره بنشیند.
در این خصوص مرکز امنیت نوین امریکا طی گزارشی 23 صفحهای نقشه راهی برای دولت احتمالی دموکرات در نحوه تعامل و تقابل با ایران تدوین کرده است.
این گزارش به دو دلیل حائز اهمیت است: اول از آن جهت که برای اولین بار سیاست کلی اعلامشده از سوی جو بایدن درباره برجام را به صورت راهکارهای جزئی، مشخص و گام به گام در آورده و ارائه میکند؛ دوم، از آن جهت که راهکارهای ارائهشده را میتوان به نوعی منعکسکننده ذهنیت حزب دموکرات در قبال ایران در نظر گرفت. در این بخش تصریح شده راهبرد بلندمدت دولت امریکا در قبال ایران باید چند هدف کلیدی را دنبال کند: ۱- جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای ۲- مقابله با سیاستهای منطقهای ایران که برای منافع امریکا در منطقه مضر هستند و ۳- حرکت به سمت تنشزدایی در منطقه پیشنهاد شده که مذاکره با ایران در سه فاز انجام شود: تنشزدایی، رایزنی و مشورتها و فاز مذاکره در دو مسیر. نقشآفرینی اروپا در اختلافات بین ایران و امریکا هم با حضور هرکدام از نامزدها در کاخ سفید چندان متفاوت نخواهد بود و در نهایت به سمت همگرایی با کاخ سفید پیش خواهند رفت. برخی تحلیلگران پیشبینی میکنند که با پیروزی بایدن همگرایی امریکا و اروپا بیشتر خواهد شد. تحلیل اروپاییها و البته تمایل قلبی آنها شکست ترامپ است. آنها تاکنون در برابر تلاشهای امریکا برای لغو و پایان برجام و تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران در مقابل کاخ سفید ایستادگی کردهاند اما در صورت پیروزی دوباره ترامپ به نظر میرسد که اروپاییها هم دیگر توان مقاومت در برابر او را نخواهند داشت و لذا آنها هم چه بسا خواسته یا ناخواسته، از سر ترس یا اقتضای تأمین منافع با ترامپ همراه خواهند شد. در سوی مقابل اگر بایدن هم پیروز این کارزار شود باز هم تمایل اروپاییها به همراهی و همگرایی با امریکای بایدن با اشتیاق بیشتری خواهد بود. برخی تحلیلگران معتقدند اگر بایدن به جای ترامپ قطعنامه ضد ایرانی به شورای امنیت برده بود، اروپاییها به نفع امریکا رأی میدادند.
ترامپ یا بایدن
ایران چه میاندیشد
مهمترین پرسش محافل امروز رسانهای و سیاسی ایران این است: بایدن یا ترامپ کدامیک برای ایران بهتر است؟
سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران که بارها از زبان رهبر انقلاب، رئیس جمهوری و نیز وزیر خارجه اعلام شده است این بوده است که برای ایران تفاوتی نمیکند که چه کسی در امریکا رئیس جمهور شود.
اما در محافل سیاسی و رسانهای ایران تحلیلهای متفاوت و بعضاً متضادی بیان میشود یک طیف از آمدن بایدن نگران هستند، آنها معتقدند اگر بایدن بیاید باب مذاکره باز میشود و این، سیاست دلسوزان انقلاب نیست که با امریکا پای میز مذاکره بنشینیم و بهتر است که همان سیاست «نه جنگ نه صلح» ادامه پیدا کند. طیف دیگر براندازان و ضد انقلاب هستند. آنان که از هیچ نقش و تلاشی فروگذار نمیکنند تا بقای نظام را به چالش بکشانند و معتقدند اگر ترامپ بیاید ایران بیشتر تحت فشار قرار می گیرد.
طیف سوم مدافعان مذاکره هستند که خود به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اول معتقدند مذاکره با ترامپ راحتتر است چون فردی است دمدمی مزاج و خودشیفته و فقط دنبال گرفتن یک عکس یادگاری است و با او بهتر میشود کنار آمد. میتوانیم با او معامله کنیم امتیازات کمتری به او بدهیم و امتیازات بیشتری از او بگیریم ضمن آنکه برخی معتقدند پوتین میانجی خوبی بین ایران و امریکا خواهد شد. گروه دیگر معتقدند بایدن نرمش بیشتری دارد و اصولیتر و منطقیتر مذاکره میکند. این گروه معتقدند بایدن عاقلتر از ترامپ است. دسته چهارم طیفی در داخل هستند که همانند روسیه و چین وجود ترامپ را مفیدتر میدانند چرا که ترامپ، امریکا را بیشتر تضعیف میکند. از جهاتی ترامپ میتواند برای ایران بهتر باشد زیرا امریکای ضعیف از نظر اقتصادی و منزوی از نظر بینالمللی را رقم خواهد زد که در تقابل با ایران موفقیت جدی نخواهد داشت ولی اگر بایدن رئیسجمهوری شود گرچه امکان دارد در ظاهر کمتر با ایران خصومتورزی کند ولی در ایجاد اجماع علیه ایران موفقتر عمل خواهد کرد. آنان همچنین از منظر ایدئولوژیک معتقدند ترامپ تارهای دموکراسی وجامعه مدنی و حقوق بشر و نظم جهانی را پنبه کرده است و چهار سال دیگر پودهای دموکراسی را نیز برهم میزند و اگر او در قدرت باقی بماند هیمنه لیبرال دموکراسی نابود خواهد شد. با این حال به نظر میرسد عمده تمایلات غیررسمی در تهران بر رأی نیاوردن ترامپ است البته این به معنای سرمایهگذاری رسمی و سیاسی هیچ گروه و طیفی روی آن نیست.
***
چهار روز دیگر بحثبرانگیزترین انتخابات ایالات متحده امریکا برگزار خواهد شد؟ بایدن یا ترامپ و یا نتیجه سوم که چیزی نیست جز درگیری و آشوب و رأی دادگاه. نمایشی که شاید ترکهای جدی بر هیمنه لیبرال دموکراسی امریکایی بزند. نتیجه هرچه باشد واقعیت امریکا تغییر نمیکند شاید بایدن بیاید برای ایران معبری باز شود تا نفسی بکشد و نشان دهیم سیاست ترامپ چگونه شکست خورد اما ترامپ هم ابقا شود درهای جهنم باز نخواهد شد.
امریکا با ترامپ یا با بایدن هر چه باشد زمین منازعه تنها تغییر میکند چه برای ترامپ و چه برای بایدن، ایران باید استراتژی و نقشهراه حسابشده و هوشمندانهای اتخاذ کند، با این حال در این نقشهراه گزاره مسجل این باشد که ایران اگر درست عمل بکند، هم توانایی پیروزی بر سیاست دستکش مخملین بایدن و دموکراتها را دارد و هم دست چدنی ترامپ و جمهوریخواهان را میتواند بشکند. شاید خبر پیروزی ترامپ در ۱۳ آبان شوک منفی و موقت به بازارها بدهد، ولی این شوک و تأثیرات آن کوتاهمدت خواهد بود و از آذر تا خرداد سیاست «صبر و انتظار» مطرح خواهد شد چراکه احتمالاً دولت بعدی امریکا در انتظار انتخابات ایران و استقرار دولت جدید در پاستور خواهد بود. به هرحال اگر چه بایدن و ترامپ در اتخاذ تاکتیکها در قبال ایران تفاوتهای محسوسی خواهند داشت اما به لحاظ استراتژیک به نظر میرسد تصمیمسازان پشت پرده در کاخ سفید درباره راهبردهای مواجهه با ایران هنوز تجدیدنظر جدی نکردهاند. ایران نیز بدون شک هیچگاه مذاکره را خط قرمز اعلام نکرده و آن را ابزاری برای رسیدن به سیاستهای خود میداند چه باب آن را ببندد چه باز کند. رفتار ایران همواره به رفتار امریکا بستگی دارد. از اینروست که باید گفت سوم نوامبر نه پایان جهان است و نه یک شروع بسیار متفاوت. اینکه انتخابات امریکا با آمدن بایدن ما تمنای مذاکره سردهیم ما را به سرمنزل مقصود میرساند نه اگر ترامپ آمد پیام ترس و عقبنشینی راه مناسب خواهد بود. آنچه مهم است نه از ماندن ترامپ بهراسیم نه از آمدن بایدن بخروشیم.
سناریوهای انتخابات امریکا؛ بایدن یا ترامپ؟
صحنه انتخابات امریکا پر از جدال و جنجال است، نظرسنجیها یک نتیجه را میگویند، هواداران دو حزب دموکرات و جمهوریخواه هر کدام نتیجه انتخابات را به گونهای متفاوت تفسیر میکنند. دموکراتها با ترس از تکرار انتخابات ۲۰۱۶، محتاطانه و نگران پیش میروند و هواداران مرد موطلایی، نامزد خود را در کاخ سفید میبینند. در این بین جهان در انتظار است تا نتیجه انتخابات2020 امریکا مشخص شود. شواهد نشان میدهد اروپاییها غالباً از پیروزی بایدن خوشحال خواهند شد. روسها از پیروزی ترامپ حمایت میکنند و چینیها هر چند حامی بایدن هستند اما از آمدن ترامپ هم ناخشنود نخواهند بود. در ایران برخلاف کشورهای مختلف جهان که معمولاً طرفدار یکی از دو نامزد هستند، موضوع بیشتر سیاسی و هیجانی است لذا برخی طیفها طرفدار پیروزی ترامپ و برخی دیگر بایدن را بهتر از ترامپ میدانند. در سیاست بیطرفانه جمهوری اسلامی نیز رسماً اعلام شده است که برای ایران تفاوتی نمی کند چه کسی رئیس جمهور خواهد شد. در آخرین نظرسنجیهایی که رویترز/ آیپسوس در ایالتهای اصلی محل رقابت بین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری امریکا موسوم به ایالتهای میدان مبارزه انجام دادهاند، نشان میدهند که جو بایدن دموکرات تنها در سه مورد از این ایالتها برتری اندکی بر دونالد ترامپ دارد و در سه ایالت دیگر نیز رقابت تقریباً برابری بین آنها وجود دارد و این حاکی از آن است که رقابت ریاست جمهوری در امریکا خیلی نزدیکتر از آن چیزی است که نظرسنجیهای سراسری نشان میدهند. هرچند هنوز در نظرسنجیهای اکونومیست، بیبیسی، انبیسی، فاکسنیوز و سیانان برتری با ترامپ است اما شیب اقبال به هر دو نامزد در این نظرسنجیها (روز ۲۸ اکتبر) جهش معناداری نیافته و فاصله ۹ درصدی بین این دو حفظ شده است.(جز فاکسنیوز که فاصله را ۴ درصد اعلام کرده است.) در مجموع نظرسنجیهای ایالتی و سراسری نشان میدهند که انتخابات ۲۰۲۰ نیز در نهایت ممکن است نتیجهای مشابه با انتخابات ۲۰۱۶ داشته باشد که طی آن دموکراتها اکثریت آرای مردمی را کسب کردند اما جمهوریخواهان در بخش آرای الکترال پیروز شده و کاخ سفید را به دست آوردند. البته بایدن برتری زودهنگامی در آرای مردمی نشان داده اما ترامپ هم تقریباً شانس بالایی برای برنده شدن در ایالات موسوم به میدان نبرد و به همراه آن احتمال کسب آرای الکترال کافی برای رسیدن به دومین دور ریاست جمهوری دارد. افزون بر این ترامپ تقریباً در همه ایالتهای چرخشی از نظر مقبولیت طرحهای اقتصادی و ایجاد مشاغل از بایدن پیشی دارد. آنچه مشخص است، کرسی ریاست جمهوری امریکا از تصرف یکی از این دو نفر بیرون نخواهد شد: بایدن - ترامپ.
هر چند هم بایدن شانس پیروزی دارد و هم ترامپ شانس آن را دارد که در کاخ سفید بماند. اما آنچه انتخابات امریکا را بحث برانگیزتر و جنجالیتر میکند، این است که دعوای انتخاباتی به وجود بیاید و کار به دیوان عالی بکشد و در آنجا هم فیصله پیدا نکند و کار به مجلس نمایندگان کشیده شود. در آن صورت دیگر بر اساس نظرسنجیها نمیتوان قضاوت کرد. میماند مسائل حقوقی، دادگاهها و وکلا و مناسبات پشت پرده که چه کسی رئیس جمهوری بشود. این احتمال در این دور از انتخابات به دلیل انتخابات آرای پستی فراوان خواهد بود.
اگر کار به دعوا بکشد که برخی تحلیلگران آن را رد نمیکنند، سناریویی جدید رقم میخورد. اگر بایدن با اختلاف قابل توجهی در انتخابات پیروز شود که ترامپ نتواند به عنوان تقلب از آن یاد کند، مجبور است به پیروزی بایدن تن بدهد، ولی اگر فاصله آرایشان کم باشد و در برخی ایالتها فاصله بر سر پنج هزار یا 10 هزار رأی باشد که الکترال کالج را بالا و پایین کند ترامپ به گونهای رفتار خواهد کرد که نتیجه انتخابات را نمیپذیرد. ترامپ معتقد است یا در انتخابات پیروز میشود یا تقلب شده است؛ بنابراین احتمالاً به دادگاه شکایت میکند و درخواست بازشماری برگههای رأی را میکند. این ماجرا مثل سال ۲۰۰۰ به دیوان عالی فدرال میکشد. اگر در نهایت دیوان عالی نتواند به جمعبندی برسد، کار به مجلس نمایندگان میرسد که فرمول خاص خود را دارد و خیلی پیچیده است. در این صورت ترامپ شانس پیروزی دارد.
ایران؛ ترامپ و بایدن در برابر ایران به چه میاندیشند
امریکای پس از ترامپ چگونه میشود؟ و ماندن ترامپ در اتاق بیضی شکل کاخ سفید جهان را ناآرامتر میکند؟ آیا سیاستهای ترامپ و بایدن در برابر ایران متفاوت است؟ چه ترامپ جمهوریخواه و چه بایدن دموکرات هر دو در بسیاری از سیاستها درباره ایران نگاه مشترک دارند هر چند در روش متفاوت باشند اما نتیجه یکی خواهد بود. نتیجه انتخابات نوامبر به هر شکل که باشد، صفحه جدیدی را در منازعه ایران و امریکا رقم خواهد زد. رئیس جمهوری آینده ایالات متحده ترامپ باشد یا بایدن، تفاوت نمیکند. تنش میان دو کشور در نقطهای است که تصمیمسازی و ارادهای متفاوت از گذشته را طلب میکند. ترامپ ماجراجوست و در صورت موفقیت در انتخابات، برای واداشتن تهران به گفتوگو و توافق با نتیجهای که او و متحدانش درپی آن هستند، بیمیل به اقدام با شدت بیشتر نیست.
موفقیت جو بایدن نیز تفاوت زیادی را در صورت مسأله اختلافات ایران و امریکا ایجاد نمیکند. او همان مطالباتی را از تهران دارد که ترامپ در چهار سال گذشته بر آنها پافشاری کرده است. اعتراض بایدن و جناح هوادار او به بینتیجه بودن اقدامهای ضد ایرانی ترامپ از یک سو و نیز رویکرد یکجانبهگرای او در اجرای سیاستهایش بدون مشارکت دادن متحدان اروپایی امریکاست.
بررسی گزارههای فوق نشان میدهد که جو بایدن و دونالد ترامپ هر دو راهبرد مشترکی را دنبال میکنند که فشار بیشتر بر ایران است. حال ترامپ نام آن را «فشار حداکثری» میگذارد و بایدن از آن به عنوان «فشار هوشمند» تعبیر میکند. اما روش و تاکتیک ترامپ بدین گونه است که در این زمینه تکروی میکند و یکی پس از دیگری تحریمهای کوری را علیه ایران وضع میکند؛ تا به حدی که به اذعان «رابرت اوبراین» مشاور امنیت ملی دولت امریکا، تحریمها به قدری اعمال شده که دیگر کاری نمانده که امریکا بتواند علیه ایران انجام دهد.
اما تاکتیک دولت بایدن شبیه به تاکتیک اوباماست. تیم بایدن در نظر دارد تا با ایجاد اجماع علیه ایران به روش هوشمندانهتری، فشار مؤثری را بر ایران وارد کند. طبیعتاً بایدن در موقعیتی است که به راحتی از فشار حداکثری عبور نخواهد کرد و سعی خواهد کرد که تلاشهای ترامپ را به محصول مورد نظر خود تبدیل کند.
در مجموع، ترامپ و بایدن در استراتژی با هم تا حدود زیادی اتفاق نظر دارند و هیچ کدام دغدغه بهبود وضعیت اقتصادی ایران را ندارند. هدف راهبردی آنها در قبال ایران تهی کردن نقاط قوت و ظرفیتهای استراتژیک ایران است. اما هر کدام به روش خود به دنبال تحقق خواستهشان هستند.
هر دو حزب رفتارهای ایران را برهمزننده ثبات در منطقه میدانند و به مهار ایران میاندیشند. چه دموکرات و چه جمهوریخواه به دنبال تبدیل ایران از یک بازیگر ضدهژمون به یک بازیگر عادی در نظام منطقهای خاورمیانه و حوزه خلیج فارس هستند. هر دو اتهام دستیابی ایران به سلاح هستهای را جزو سیاستهای خود میداند و بر این ادعا پای میفشارند. چه بایدن و چه ترامپ تحریمهای اقتصادی را به عنوان یکی از اهرمهای مهم در هر نوع مذاکره با ایران تلقی و تصور میکنند. چه ترامپ که سیاست فشار حداکثری را دنبال کند چه بایدن که آن را بر زبان نیاورد اما نان تحریم را خواهد خورد.
هرچند برخی تحلیلگران معتقدند با ورود بایدن به کاخ سفید نرمشهای شکلی در تحریمها رخ خواهد داد اما ساختارها تغییر نمیکند. به عبارتی در استراتژی خود ابزار چماق و هویج را به طور توأمان پیش میبرد. بایدن سیاست تصحیح و تکمیل برجام را دنبال خواهد کرد و این توافقنامه را محدود به تکنولوژی هستهای ندانسته و مانند ترامپ خواستار گسترش دامنه آن در سطوح دیگری است که تاکنون خط قرمز تهران در قبول هرگونه گفتوگوی احتمالی اعلام شده است.
ماندن ترامپ در کاخ سفید نیز قطعاً سیاست فشار حداکثری را ادامه خواهد داد تا با ایران پای میز مذاکره بنشیند.
در این خصوص مرکز امنیت نوین امریکا طی گزارشی 23 صفحهای نقشه راهی برای دولت احتمالی دموکرات در نحوه تعامل و تقابل با ایران تدوین کرده است.
این گزارش به دو دلیل حائز اهمیت است: اول از آن جهت که برای اولین بار سیاست کلی اعلامشده از سوی جو بایدن درباره برجام را به صورت راهکارهای جزئی، مشخص و گام به گام در آورده و ارائه میکند؛ دوم، از آن جهت که راهکارهای ارائهشده را میتوان به نوعی منعکسکننده ذهنیت حزب دموکرات در قبال ایران در نظر گرفت. در این بخش تصریح شده راهبرد بلندمدت دولت امریکا در قبال ایران باید چند هدف کلیدی را دنبال کند: ۱- جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هستهای ۲- مقابله با سیاستهای منطقهای ایران که برای منافع امریکا در منطقه مضر هستند و ۳- حرکت به سمت تنشزدایی در منطقه پیشنهاد شده که مذاکره با ایران در سه فاز انجام شود: تنشزدایی، رایزنی و مشورتها و فاز مذاکره در دو مسیر. نقشآفرینی اروپا در اختلافات بین ایران و امریکا هم با حضور هرکدام از نامزدها در کاخ سفید چندان متفاوت نخواهد بود و در نهایت به سمت همگرایی با کاخ سفید پیش خواهند رفت. برخی تحلیلگران پیشبینی میکنند که با پیروزی بایدن همگرایی امریکا و اروپا بیشتر خواهد شد. تحلیل اروپاییها و البته تمایل قلبی آنها شکست ترامپ است. آنها تاکنون در برابر تلاشهای امریکا برای لغو و پایان برجام و تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران در مقابل کاخ سفید ایستادگی کردهاند اما در صورت پیروزی دوباره ترامپ به نظر میرسد که اروپاییها هم دیگر توان مقاومت در برابر او را نخواهند داشت و لذا آنها هم چه بسا خواسته یا ناخواسته، از سر ترس یا اقتضای تأمین منافع با ترامپ همراه خواهند شد. در سوی مقابل اگر بایدن هم پیروز این کارزار شود باز هم تمایل اروپاییها به همراهی و همگرایی با امریکای بایدن با اشتیاق بیشتری خواهد بود. برخی تحلیلگران معتقدند اگر بایدن به جای ترامپ قطعنامه ضد ایرانی به شورای امنیت برده بود، اروپاییها به نفع امریکا رأی میدادند.
ترامپ یا بایدن
ایران چه میاندیشد
مهمترین پرسش محافل امروز رسانهای و سیاسی ایران این است: بایدن یا ترامپ کدامیک برای ایران بهتر است؟
سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران که بارها از زبان رهبر انقلاب، رئیس جمهوری و نیز وزیر خارجه اعلام شده است این بوده است که برای ایران تفاوتی نمیکند که چه کسی در امریکا رئیس جمهور شود.
اما در محافل سیاسی و رسانهای ایران تحلیلهای متفاوت و بعضاً متضادی بیان میشود یک طیف از آمدن بایدن نگران هستند، آنها معتقدند اگر بایدن بیاید باب مذاکره باز میشود و این، سیاست دلسوزان انقلاب نیست که با امریکا پای میز مذاکره بنشینیم و بهتر است که همان سیاست «نه جنگ نه صلح» ادامه پیدا کند. طیف دیگر براندازان و ضد انقلاب هستند. آنان که از هیچ نقش و تلاشی فروگذار نمیکنند تا بقای نظام را به چالش بکشانند و معتقدند اگر ترامپ بیاید ایران بیشتر تحت فشار قرار می گیرد.
طیف سوم مدافعان مذاکره هستند که خود به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اول معتقدند مذاکره با ترامپ راحتتر است چون فردی است دمدمی مزاج و خودشیفته و فقط دنبال گرفتن یک عکس یادگاری است و با او بهتر میشود کنار آمد. میتوانیم با او معامله کنیم امتیازات کمتری به او بدهیم و امتیازات بیشتری از او بگیریم ضمن آنکه برخی معتقدند پوتین میانجی خوبی بین ایران و امریکا خواهد شد. گروه دیگر معتقدند بایدن نرمش بیشتری دارد و اصولیتر و منطقیتر مذاکره میکند. این گروه معتقدند بایدن عاقلتر از ترامپ است. دسته چهارم طیفی در داخل هستند که همانند روسیه و چین وجود ترامپ را مفیدتر میدانند چرا که ترامپ، امریکا را بیشتر تضعیف میکند. از جهاتی ترامپ میتواند برای ایران بهتر باشد زیرا امریکای ضعیف از نظر اقتصادی و منزوی از نظر بینالمللی را رقم خواهد زد که در تقابل با ایران موفقیت جدی نخواهد داشت ولی اگر بایدن رئیسجمهوری شود گرچه امکان دارد در ظاهر کمتر با ایران خصومتورزی کند ولی در ایجاد اجماع علیه ایران موفقتر عمل خواهد کرد. آنان همچنین از منظر ایدئولوژیک معتقدند ترامپ تارهای دموکراسی وجامعه مدنی و حقوق بشر و نظم جهانی را پنبه کرده است و چهار سال دیگر پودهای دموکراسی را نیز برهم میزند و اگر او در قدرت باقی بماند هیمنه لیبرال دموکراسی نابود خواهد شد. با این حال به نظر میرسد عمده تمایلات غیررسمی در تهران بر رأی نیاوردن ترامپ است البته این به معنای سرمایهگذاری رسمی و سیاسی هیچ گروه و طیفی روی آن نیست.
***
چهار روز دیگر بحثبرانگیزترین انتخابات ایالات متحده امریکا برگزار خواهد شد؟ بایدن یا ترامپ و یا نتیجه سوم که چیزی نیست جز درگیری و آشوب و رأی دادگاه. نمایشی که شاید ترکهای جدی بر هیمنه لیبرال دموکراسی امریکایی بزند. نتیجه هرچه باشد واقعیت امریکا تغییر نمیکند شاید بایدن بیاید برای ایران معبری باز شود تا نفسی بکشد و نشان دهیم سیاست ترامپ چگونه شکست خورد اما ترامپ هم ابقا شود درهای جهنم باز نخواهد شد.
امریکا با ترامپ یا با بایدن هر چه باشد زمین منازعه تنها تغییر میکند چه برای ترامپ و چه برای بایدن، ایران باید استراتژی و نقشهراه حسابشده و هوشمندانهای اتخاذ کند، با این حال در این نقشهراه گزاره مسجل این باشد که ایران اگر درست عمل بکند، هم توانایی پیروزی بر سیاست دستکش مخملین بایدن و دموکراتها را دارد و هم دست چدنی ترامپ و جمهوریخواهان را میتواند بشکند. شاید خبر پیروزی ترامپ در ۱۳ آبان شوک منفی و موقت به بازارها بدهد، ولی این شوک و تأثیرات آن کوتاهمدت خواهد بود و از آذر تا خرداد سیاست «صبر و انتظار» مطرح خواهد شد چراکه احتمالاً دولت بعدی امریکا در انتظار انتخابات ایران و استقرار دولت جدید در پاستور خواهد بود. به هرحال اگر چه بایدن و ترامپ در اتخاذ تاکتیکها در قبال ایران تفاوتهای محسوسی خواهند داشت اما به لحاظ استراتژیک به نظر میرسد تصمیمسازان پشت پرده در کاخ سفید درباره راهبردهای مواجهه با ایران هنوز تجدیدنظر جدی نکردهاند. ایران نیز بدون شک هیچگاه مذاکره را خط قرمز اعلام نکرده و آن را ابزاری برای رسیدن به سیاستهای خود میداند چه باب آن را ببندد چه باز کند. رفتار ایران همواره به رفتار امریکا بستگی دارد. از اینروست که باید گفت سوم نوامبر نه پایان جهان است و نه یک شروع بسیار متفاوت. اینکه انتخابات امریکا با آمدن بایدن ما تمنای مذاکره سردهیم ما را به سرمنزل مقصود میرساند نه اگر ترامپ آمد پیام ترس و عقبنشینی راه مناسب خواهد بود. آنچه مهم است نه از ماندن ترامپ بهراسیم نه از آمدن بایدن بخروشیم.
با دستور رئیس جمهوری فاز نخست تصفیهخانه ششم تهران آغاز به کار کرد
افتتاح بزرگترین تصفیه خانه کشور
همزمان ۳ سامانه اصلی و بزرگ طرح رینگ شبکه انتقال آب شرب شهر تهران و شهر پرند به بهره برداری رسید
گروه اقتصادی: ایستگاه سیام؛ پرهیز از نومید کردن مردم! رئیس جمهوری در سیامین هفته از افتتاح طرحهای عظیم ملی بالاترین خیانت به مردم ایران را در وسط میدان جنگ در برابر امریکا، صهیونیسم و ارتجاع منطقه سخنانی دانست که میخواهد مردم را ناامید، مأیوس و روحیه آنان را تخریب کند.به گزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری، حسن روحانی در آیین بهرهبرداری از ۳پروژه زیربنایی وزارت نیرو، دولت را خط مقدم این نبرد دانست و یکی از افتخارات دولت تدبیر و امید را سرمایهگذاری ویژه و گسترده در بخش آب برشمرد و ادامه داد: آنهایی که نسبت به دولت ایراد و نقد دارند، حتماً خدمات دولت را هم مد نظر قرار دهند چرا که فراموش کردن خدمات، با انصاف و اخلاق سازگاری ندارد. وی با اشاره به اینکه ممکن است دولت اشکال و ایرادی داشته باشد، اذعان کرد: اما فراموش کردن خدمات نمیتواند با انصاف و اخلاق سازگاری داشته باشد.
بهرهبرداری از 3 هزار و 340 میلیارد تومان پروژه
پروژههای بهرهبرداری شده در روز پنجشنبه استان تهران شامل «تصفیهخانه ششم آب تهران» با سرمایهگذاری 485 میلیارد تومان، «طرح بزرگ رینگ شبکه انتقال آب شرب شهر تهران» (سامانه آبرسانی غرب، سامانه آبرسانی به شهر جدید پرند، سامانه آبرسانی شمال شرق) با اعتباری بالغ بر 490 میلیارد تومان و پروژه سوم در استان هرمزگان شامل «واحد 2 بخش گاز نیروگاه سیکل ترکیبی قشم» با سرمایهگذاری دو هزار و 365 میلیارد تومان بود.رئیس جمهوری با اشاره به بهرهبرداری از این طرحها که حدود 3 هزار و 340 میلیارد تومان هزینه آن برآورد میشد، گفت: بسیار خوشحالم که بهطور منظم طی هفتههای سال 1399 علیرغم همه فشارها و مشکلاتی که بود، افتتاح بسیار مهم و بزرگی رقم خورد.
وی ادامه داد: مسأله آب اهمیت زیادی دارد و مردم عزیز تهران بدانند برای اینکه این آب دراختیار آنها قرار بگیرد، 9 هزار کیلومتر لولهکشی آب انجام شده است. تصفیهخانههای عظیم و بزرگی در این شهر به پا شده که تصفیهخانه ششم اکنون و تصفیهخانه هفتم هم سال گذشته افتتاح شد تا مردم عزیز تهران در طول سال یک میلیارد متر مکعب تا یک میلیارد و 300 میلیون متر مکعب آب مصرف کنند که البته رقم بسیار بزرگی است.
روحانی با اشاره به اینکه بیش از 70 درصد این آب، از آبهای سطحی است، اذعان کرد: یعنی بهترین کیفیت آب را دارد. در شهرهای بزرگ دنیا کمتر سراغ داریم که مردم بتوانند آبی با این کیفیت مصرف کنند و کیفیت آب، همان کیفیت آب بطریهایی است که از فروشگاهها میخریم و یا حتی بهتر از آن است. بنابراین خیلی مهم است که بهترین آب در اختیار مردم تهران قرار میگیرد.
وی با اشاره به اینکه آب در تهران یکی از باکیفیتترین آبها در سطح دنیا است، ادامه داد: باید برای مصرف آب حتماً برنامهریزی کنیم و فرهنگ خوب مصرف کردن یا کممصرف کردن آب باید مدنظرمان باشد. این حرکت فرهنگی میتواند زحمات را تکمیل کند. سدهای مختلف در اطراف تهران احداث شده که این سدها آب را جمع میکند و منتقل میشود به تصفیهخانهها و بعد با پمپاژهای مختلف به سطح شهر انتقال مییابد تا در اختیار مردم قرار بگیرد.
سرمایهگذاری ویژه روی آب، یکی از افتخارات دولت است
رئیس جمهوری یکی از افتخارات دولت یازدهم و دوازدهم را سرمایهگذاری ویژه روی آب دانست و گفت: میتوان در جلسهای همه توانمندیهایی را که بخش دولتی و خصوصی در حوزههای مختلف آب آشامیدن، صنعت و کشاورزی بهکار گرفتهاند، توضیح داده و بگوییم در این دولت چه کارهای عظیم و بزرگی چه برای آشامیدن و چه برای امنیت غذایی مردم که آب کشاورزی است و چه برای حرکت صنعتی کشور و چه برای محیط زیست انجام گرفته است. وی ادامه داد: دو افتخار بزرگ داریم که در هفتههای آینده و انشاءالله تا پایان سال به افتتاح خواهیم رساند. یکی از آن دو شاید به این زودیها باشد و آن انتقال آب از خلیج فارس به فلات قاره ایران است که احتمالاً هفته آینده یا هفتههای آینده، افتتاح میشود و این طرح یکی از کارهای بسیار عظیم و بزرگی است که آب شیرین میشود و به فلات قاره، سیرجان، کرمان و بعد یزد منتقل میشود این یکی از برنامهریزیهای بسیار مهمی بوده که این دولت انجام داده و به بخش خصوصی کمک کرده است. البته این طرح شیرین کردن آب و انتقال آن به عهده بخش خصوصی است. دولت و صندوق در این زمینهها کمک کرده است و انشاءالله به افتتاح میرسد.روحانی درباره احیای دریاچه ارومیه نیز بیان کرد: همچنین مسأله احیای دریاچه ارومیه که همین امسال آن هم به افتتاح میرسد و از یک تونل بسیار عظیمی آب به این دریاچه وارد میشود و میتوانیم به مردم قول دهیم که این دریاچه در ماهها و سالهای آینده به نقطه مطلوب خودش میرسد.رئیس جمهوری با تأکید بر اینکه در زمینه آب، کار بسیار عظیم و بزرگی بحمدالله انجام گرفته، اظهار کرد: وزیر کشاورزی به من اطلاع داده که 25 هزار هکتار از 50 هزار هکتار زمینی که در غرب کشور برای کانالکشی تصمیمگیری شده، برای افتتاح آماده است و این کار عظیم و بزرگی است که انجام میگیرد. همانطور که در این روزها سختیهایی بهخاطر فشار تحریم بر زندگی مردم داریم اما در عین حال کارهای بزرگی هم انجام میگیرد.
سه بخش بیتفاوت به تحریم
«تحریم نتوانسته ما را بشکند؛ تحریم مردم را اذیت کرده و در فشار قرار داده است اما میتوانیم بگوییم که تحریم در کشاورزی، آب و برق تقریباً بیتأثیر بوده است. نمیتوانیم بگوییم به طور کامل بیتأثیر بوده، ولی در طول این 7 سال طرحهای مهمی که مد نظر بوده با کمی سختی و فشار و تأخیر به افتتاح رسانیدیم و این افتخار بزرگی برای صنعت آب و برق کشور است.»
رئیس جمهوری با بیان این مطلب، اظهار کرد: در صنایع معدنی، طبق برنامهریزیها پیش آمدیم و در تحول راهآهن و جاده و بندر و مسکن طبق چارچوبهایی که مد نظر بوده با سختیها پیش آمدیم. یعنی مردم بدانند که تحریم نتوانسته ما را تسلیم کند. تحریم نتوانسته ما را وادار کند به اینکه طرح توسعه را زمین بگذاریم. این طرحها را با سختی ادامه دادیم و مطمئنم مردم عزیز از این مشکلات عبور خواهند کرد.
روحانی با تأکید بر اینکه دشمنان بدانند تحریم نتوانسته ما را تسلیم و طرحهای پرشتاب توسعه ایران اسلامی را متوقف کند تصریح کرد: بحمدالله شاهد بودیم که در طول این چند سال، بیش از 19هزار میلیارد تومان برای بخش آب و برق در تهران سرمایهگذاری شده است؛ کارهای بزرگی برای احداث تصفیهخانهها و شبکه فاضلاب در کشور و تهران انجام میگیرد تا این آب را حفظ کنیم. آب نعمتی است که در اختیار ما است و باید به دلیل خشکسالی کشورمان، قدردان این نعمت باشیم؛ یکی از راهها در این زمینه این است که از پسابها به درستی استفاده شود.
وی ادامه داد: تصفیهخانههایی که برای فاضلاب ایجاد میشود بسیار اهمیت دارد. در همین تهران اگر همه پسابها مورد بهرهبرداری قرار گیرد و طرحهای فاضلاب را تکمیل کنیم 250 میلیون متر مکعب آب در اختیار کشاورزی قرار میگیرد و این بسیار مهم است. بنابراین این طرحها به خوبی انجام میگیرد و از وزارت نیرو تشکر میکنم. بهخاطر اینکه هفته به هفته افتتاحهای مهمی در سراسر کشور دارد و انشاءالله این روند و تلاش را ادامه خواهیم داد.
بیاعتنایی دولت به حاشیهسازیها
رئیس جمهوری خطاب به مردم کشور اظهار کرد: دولت با همان روحیه روز اول با اینکه شرایط ما در روزهای 94 و 95 با امروز متفاوت است اما با همان روحیه و بیاعتنا به حاشیهسازیها، همه به کمک مردم و بخش خصوصی باید دست به دست هم دهیم و بتوانیم طرحهای توسعه کشور و طرح جهش تولیدی را که امسال مد نظر است اجرایی و عملیاتی کنیم. وی در پایان سخنان خود گفت: امروز بحمدالله صادرکننده برق و خدمات در زمینه سدسازی و نیروگاهی هستیم و این یکی از افتخارات بزرگ ما است و انشاءالله با کمک مردم مسیر توسعه ایران تا پایان این دولت و دولتهای بعد ادامه خواهد یافت.
سرمایهگذاری 19 هزار و 500 میلیارد تومان برای تهران
وزیر نیرو نیز در آیین افتتاح پروژههای بیست و ششمین هفته پویش #هرهفته_الف_ب_ایران از بهرهبرداری 124 پروژه در قالب این پویش از ابتدای امسال تاکنون خبر داد و گفت: تاکنون در دولت تدبیر و امید 19 هزار و 500 میلیارد تومان در بخشهای آب و برق تهران سرمایهگذاری شده است.بهگزارش پایگاه اطلاعرسانی وزارت نیرو، «رضا اردکانیان» در آیین افتتاح 3 پروژه صنعت آب و برق استانهای تهران و هرمزگان اظهار کرد: از این تعداد 7 پروژه ساز و کاری و 117 پروژه ساخت وسازی در مجموع با سرمایهگذاری 31 هزار و 780 میلیارد تومان است. آنچه میماند 126 پروژه دیگر با سرمایهگذاری 18 هزار میلیارد تومان تا پایان امسال به بهرهبرداری میرسد. وی با اشاره به بهرهبرداری از 4 پروژه در تهران در زمینه آبرسانی و یک پروژه مهم در هرمزگان در زمینه تولید برق در روز پنجشنبه، افزود: تأمین آب شرب شهرهای بزرگ همواره دغدغه دولتها و سازمانهای مسئول بوده است و تهران بزرگ به عنوان یک ابرشهر از شهرهای پرجمعیت دنیاست. وزیر نیرو گفت: امروز در حالی که از جمعیت حدود 7.5 میلیارد نفری کره زمین اعلام میشود که در شهرها 96 درصد پوشش دسترسی به آب وجود دارد، حدود 4 برابر کل جمعیت ایران در جهان هنوز در شهرها به آب دسترسی ندارند، اما به برکت جمهوری اسلامی با فعالیتهایی که توسط خود مردم صورت گرفته در تهران و سایر شهرها دسترسی 100 درصدی داریم. اردکانیان افزود: تأمین آب باکیفیت تهران برای جمعیت وسیع این ابرشهر توفیق بسیار بزرگی است که حاصل شده است. در تهران، دولت تدبیر و امید افتخار این را داشته که در 7 سال گذشته در صنعت آب و برق حدود 19 هزار و 500 میلیارد تومان سرمایهگذاری کند. 11 هزار میلیارد تومان از این مجموع در صنعت آب و مابقی در صنعت برق است.
یک افتتاح حیاتی برای تأمین آب تهران
طرح های تصفیه خانه ششم آب تهران با ظرفیت ۷۵ هزار لیتر در ثانیه، ۳سامانه اصلی و بزرگ طرح رینگ شبکه انتقال آب شرب شهر تهران و واحد دوم بخش گاز نیروگاه سیکل ترکیبی قشم با ظرفیت تولید ۱۷۵ مگاوات طرحهای مهم و کلیدی افتتاح شده در صنعت آب و برق و طی هفته بیست و ششم پویش بودند تصفیهخانه بزرگ ششم، تهران را برای پیک آبی سال آتی آماده میکند.وزیر نیرو با اشاره به بهرهبرداری از تصفیهخانه بزرگ ششم تهران توضیح داد: قرار گرفتن در بالاترین نقطه شهر ویژگی این تصفیهخانه بوده و با استفاده از آن حدود 30 درصد انرژی برق را که برای پمپاژ آب از سایر تصفیهخانهها برای شمال غرب و غرب تهران استفاده میکردیم صرفهجویی میکنیم. وی افزود: با این طرحها 5 منطقه تهران از این امکان برخوردار شدند و با سه سامانه آبرسانی در مناطق 5، 9، 18، 21 و 22 تهران و همچنین شهر پرند این دسترسی فراهم شد. عملیات تصفیهخانه ششم از سال 86 آغاز شد؛ قرار بود با فاینانس خارجی اجرا شود، اما این مسیر بعد از مدتی به نتیجه نرسید، دوباره برنامهریزیها تغییر کرد و به سمت منابع و بودجه عمومی رو آوردیم و کار شروع شد، اما طبیعتاً آهنگ سریعی نداشت. با این حال با هماهنگیهای انجام شده در دوسال اخیر به نقطه افتتاح این تصفیهخانه رسیدیم.
گزارش «ایران» ازتأثیر اجرای محدودیتهای کرونایی و برنامه جدید مهار کرونا در پایتخت
اولتیماتومها کار ساز نیست؛ تردد افراد کرونای مثبت ممنوع میشود
فریبا خان احمدی
خبرنگار
پنج روز از اعمال محدودیتهای شدید کرونایی در کشور میگذرد. قرار بود در این 5 روز طبق مصوبه ستاد ملی مقابله با کرونا مشاغل دسته دوم، سوم و چهارم در تهران و 43 شهرستان تعطیل شوند، علاوه بر این ستاد ملی مقابله با کرونا در پایتخت نیز اجرای طرح ردیابی بیماران مبتلا به کرونا را در تهران درخواست داده بود. اگرچه هنوز قضاوت درباره تأثیر محدودیتهای کرونایی زود است و به گفته کارشناسان حوزه سلامت یک تا دو هفته آینده نتیجه اعمال محدودیتها در کاهش موارد مراجعه کننده به بیمارستانها و سه تا چهار هفته بعد در کاهش مرگ و میرها مشخص خواهد شد اما مشاهدات میدانی و گشت وگذار ما در چند نقطه شهر نشان میدهد مردم و صاحبان برخی مشاغل بهعنوان نقش آفرینان اصلی قطع زنجیره انتقال ویروس کرونا به برنامهها و مصوبههایی که بهمنظور بهبود نسبی وضعیت ابلاغ شده بیتوجه هستند و واقعاً گوش شنوایی نیست. در این میان حساب افراد روزمزد و کارکنانی که به اجبار تن به دستور کارفرماها میدهند جدا است. برخی از کارکنان بخش خصوصی میگویند: «بخش خصوصی ابلاغیه کاهش حضور کارمندان را اجرا نمیکند کسی هم نیست بپرسد به چه جرأتی دستورالعمل ستاد کرونا را اجرا نمیکنید.»با این اوصاف آمار موارد ابتلا و فوتیهای کرونا در هفتههای اخیر سر به فلک کشیده است بهطوری که گزارشها نشان میدهد از اول آبان تاکنون سه هزار و 132 بیمار مبتلا به کووید19 راهی آرامگاهها شدند. دیروز هم با فوت 365 بیمار دیگر شمار جانباختگان ناشی از این بیماری در 9 روز گذشته رقم سه هزار مرگ را رد کرد و با شناسایی 8 هزار و 11 بیمار جدید مجموع مبتلایان به کرونا به 604 هزار و 952 نفر رسید.
برخی مردم با جان خودشان هم لج بازی میکنند
درخیابانهای اصلی تهران حالا بیش از 70درصد مردم ماسک زدهاند، ماجرا اما به کوچهها ومعابر فرعی که میرسد، متفاوت میشود، ماسکها از روی صورت به زیرچانه میآید و تا کسی به شما مشکوک نشود، جای ماسکش را عوض نمیکند. در مغازهها، رستورانها و کافه هاهم تقریباً همین بیتفاوتیها دیده میشود.آقای رمضانی با دوستانش، ماسک هایشان را تزئینی روی داشبورد ماشین چیدهاند، میگویند پلیس فعلاً تذکری نداده، فکر میکنند، جریمهها فقط برای تاکسی هاست:«حالا یکبار جریمه شویم، تازه دستمان میآید که جلوی کدام دوربین ماسک بزنیم! این حرف ها برای این است که مردم را بترسانند.خب من نمیترسم.کرونا هم گرفتم خوب شدم.» «مگر نباید آرایشگاهها تعطیل باشند، خود من همین الان از آرایشگاهی در خیابان ملاصدرا میآیم، باز بود و شلوغ، تابلو هم ندارد که کسی بخواهد شکایت کند، کسی هم اعتراضی نمیکند. 9 ماه گذشته، خب نمیشود که آرایشگاه نروی! همه ماسک داشتند، اما موقع کار باید بر میداشتی! نه کسی سرفه میکرد، نه کسی تب داشت. تازه نرخها را هم بالا برده بودند که مثلاً ضررشان جبران شود، اگرچه حتی یک روزهم تعطیل نبودند.» این حرفها را یکی از مشتریان سالن زیبایی میگوید، کسی که به قول خودش حتی یک روز هم بدون ماسک نبوده، اما در این مدت هم سفر رفته و هم دورهمی گرفته است! «من نروم یکی دیگر میرود، مگر میشود 80 میلیون نفر را در قفس کرد.» خانم کریمی کارمند فروش یک شرکت خصوصی است: «همه این تسهیلات برای دولتیهاست. من وقتی کرونا گرفتم هم یک هفته در خانه کار کردم روز هشتم باید سرکار میرفتم، تنها لطفشان این بود که اتاقم را جدا کردند. خیلیها از ترس اینکه بیکار نشوند، کرونایشان را پنهان میکنند، در شرکت تقریباً 10 نفر آلوده شدیم، اما کسی جرأت نداشت حتی سرفه کند. دراین دوهفته هم که محدودیتها را سختتر کردهاند، کارما همان است، کارفرما تن به دورکاری نمیدهد.می گوید هرکه نمیخواهد برود!» این گلایهها از زبان آقای امیری هم شنیده میشود. او در یک جواهرسازی دربازار کارمی کند:«هر روز با مترو به سرکارم میروم، مردم الان خیلی بیشتر از قبل رعایت میکنند، در مترو و اتوبوس که تقریباً همه ماسک دارند، اما مشکل ما بازار است، تقریباً 30 درصد هیچ اهمیتی نمیدهند. من ندیدم کسی هم با آنها برخورد کند! بیشتر خریداران از شهرستانها میآیند تا جنس مغازهشان را جور کنند، خب چرا نباید ورودی به تهران را با اینهمه تلفات محدود کنند، برخیها هم مصرف کننده عادی هستند و به هوای جنس ارزانتر و عمده از غرب و شمال کشورمیآیند. اتفاقاً آنقدر که آنها به تهران میآیند تهرانیها شمال نمیروند.» خانم بوستانی کارمند یک اداره دولتی است: «خودروی شخصی ندارم، مجبورم با مترو و تاکسی بروم. حدوداً 99 درصد ماسک میزنند، اما داخل واگنها ازدحام زیاد است، همه بهم میچسبند، دستفروشها جنسها را دستبهدست بین مشتریها میچرخانند؛ خب شاید یک نفر این وسط کرونا داشته باشد! با تاکسی هم برویم آنقدر خیابانها شلوغ و ترافیک سنگین است که نمیرسیم. الان یک روز در میان به اداره میرویم، اما تا قبل از دورکاری در کمتر از یک هفته تست کرونای 6 نفر از همکارانم مثبت شد، خیلی هایشان از همسرانشان گرفته بودند که یا شغل آزاد داشتند یا رعایت نمیکردند.»
«این سختگیریها نمایشی است، همسایه دیوار به دیوار ما هر شب میهمانی بزرگ دارد، خجالت میکشیم به پلیس زنگ بزنیم. اما مگر صدایشان بیرون نمیرود، اگر قرار است محدودیت باشد باید برای همه باشد. الان هیچ جا تعطیل نیست، همین باشگاه دخترم، پول را زیاد کرده، تعداد را هم کم، اما محیط بسته است. نمیشود یواشکی کلاس برگزار کرد. نظارت باید قوی باشد.»
ردیابی و تستگیری از اعضای خانواده افراد کرونا مثبت
معاون درمان ستاد فرماندهی مقابله با کرونا در کلانشهر تهران به «ایران» میگوید: متأسفانه 50 درصد دور کاری فقط در ادارات و ارگانهای دولتی انجام شد و بخش خصوصی علیرغم دستورالعمل استانداری به این مصوبه تمکین نکرد. قرار بود هرجایی که محیط اداری یا صنعتی دارد به جز محیطهایی که نقش فعال خدماتی دارند از قبیل بخشهای امدادی، بیمارستانها، آتشنشانی، بانکها و... از ظرفیتهای دور کاری استفاده کنند و 50 درصد کارکنانشان در محل کار حاضر نشوند که این اتفاق نیفتاد.
دکتر نادر توکلی با بیان اینکه هنوز اتفاق خاصی در اجرای طرح ردیابی بیماران نیز نیفتاده است، میافزاید: این تصمیمات مقطعی موج بیماری را مختصری کند کرده و به ارائه خدمات بیمارستانی کمک میکند وگرنه تا زمانی که نتوانیم زنجیره انتقال ویروس را شناسایی و محدود کنیم محدودیت تعطیلی مشاغل تأثیر کلی در کاهش آمار ابتلا و مرگ و میر ندارد.
او در ادامه به برنامههای جدید ستاد فرماندهی مقابله با کرونا در پایتخت در روزهای آتی اشاره میکند و میگوید: یکی از برنامههای اصلی ما متوقف کردن حرکت افراد کرونا مثبت در جامعه است که اصطلاحاً به آن «کانتکت تریسینگ» میگویند. کارکرد طرح کانتکت تریسینگ یا همان ردیابی تماس یا ملاقات افراد واضح است. وقتی فردی بیمار باشد، سیستم سلامت کشور باید بداند که این شخص اخیراً با کدام افراد در تماس بوده است تا از این طریق آنها را پیدا کنند و با انجام تست تشخیص بیماری کووید19 از سلامت آنها مطمئن شوند. همچنین، اگر لازم بود این افراد را برای مدتی قرنطینه میکنند تا از شیوع بیماری به دیگران جلوگیری شود.
وی با بیان اینکه این برنامه جدا از اجرای طرح ردیابی بیماران است، اظهار میدارد: تا زمانی که نتوانیم حرکت افرادی را که تماس مستقیم با فرد کرونایی داشتند مانیتور و دنبال کنیم برنامههای ما اثر بخشی زیادی نخواهد داشت چرا که طبق دستورالعملها اگر کسی با فرد مبتلا در تماس باشد بین 7 تا 10 روز آینده امکان ابتلا دارد در این مدت فعالیت این فرد نیز باید محدود شود و بویزه باید تماسهایش با افراد پر خطر مانند سالمندان، کودکان و زنان باردار قطع شود.
او در ادامه به برنامه جدید انجام تست پیسیآر از افرادی که تماس مستقیم با فرد کرونایی داشتند اشاره میکند و میگوید: در ستاد مقابله با کرونای تهران پیشنهاد دادهایم هر فردی در خانواده بستری میشود تمام اعضای آن خانواده تست پیسیآر بدهند و اگر مثبت شدند قرنطینهشان کنیم. البته متولی این کار معاونت بهداشت است و مقرر شده حداقل 50 درصد تستها را افزایش دهند. همچنین ما پیشنهاد تمدید دو هفتهای تعطیلی مشاغل را در تهران ارائه میدهیم.
دکتر توکلی در ادامه از ابتلای 15 عضو خانواده به ویروس کرونا بر اثر شرکت در مراسم ختم در بهشت زهرای تهران اشاره میکند و میگوید: برگزاری مراسم ختم در بهشت زهرا تبدیل به محلی برای ابتلای افراد شرکت کننده به کرونا شده است. من خودم شاهد بودم که 15 نفر بعد از مراسم خاکسپاری مبتلا به کووید19 شدند. طبیعتاً وقتی بحران طولانی مدت میشود به مسائل اقتصادی، فرهنگی، مالی و اعتقادی و اجتماعی گره میخورد و موضوع را پیچیده میکند.
معاون درمان ستاد مقابله با کرونای تهران در پاسخ به اینکه محدودیتهای ستاد ملی مقابله با کرونا در چند روز گذشته چقدر از سوی مردم و صاحبان مشاغل رعایت شده است؟ میگوید: بهتازگی از سوی رئیسجمهوری وزیر کشور بهعنوان فرمانده قرارگاه ستاد ملی کرونا در کشور منصوب شد. انتصاب وی باعث میشود همکاری ارگانها و سازمانها بیشتر شود طبیعتاً پلیس راهور، نیروی انتظامی، آتشنشانی، اداره برق و گاز و مخابرات و... از نظر سلسله مراتب از وزیر کشور بیشتر حرف شنوی دارند. مشکل اصلی این است ستاد مقابله با کرونا صرفاً در حوزه وزارت بهداشت کار میکند و ضمانت اجرایی مصوبات کمتر است امیدواریم وزارت کشور قضیه را دست بگیرد و بتواند با تشکیل قرارگاه سطح مداخلات را بالاتر برده و ضمانت اجرایی هم بیشتر شود.
او درباره عدم تمکین برخی مشاغل به محدودیت تعطیلی مشاغل در تهران نیز عنوان میکند: مسأله خیلی پیچیده است همه چیز به اوضاع اقتصادی گره خورده و بحث در خانه نشستن برای کارگران روزمزد، مغازه داران و صنف رستوران دارها معنا ندارد بیکاری ورشکستگی و اجاره بهای سنگین مغازهها و... شرایط را پیچیده کرده است. با این حال پیشبینی ما این است با توجه به اینکه سطح آلودگی در کشور زیاد شده است و با ادامه این موجها سال 1400 نیز درگیر ویروس کرونا خواهیم و مشکل اساسی در پیش رو داریم.
درخواست نمایندگان تهران: پایتخت دو هفته تعطیل شود
عبدالحسین روح الامینی رئیس کمیته سلامت مجمع نمایندگان استان تهران در مجلس هم در این باره میگوید تمامی اعضا در نشست بر اتخاذ تصمیمات فوری مانند تعطیلی دو هفتهای استان تهران با در نظر گرفتن همه ملاحظات اقتصادی اجتماعی و امنیتی تأکید کردند.
اهالی محله هرندی تهران: نقاشی دیوارها خوب است اما آسیبهای اجتماعی را پنهان نمیکند
رنگ آمیزی لکههای فقر
ترانه بنی یعقوب
گزارش نویس
«ما فقیریم. مردم این منطقه خیلی ضعیف هستند. باور کنید با رنگ کردن در و دیوار نمیشود فقر را پنهان کرد. اصلاً کسی از ما سؤال نکرد. شبانه دیوارهای محله را رنگ کردند، صبح بلند شدیم دیدیم دیوارها را رنگ آمیزی کردهاند، عین دیوار مهدکودکها. وقتی امنیت نیست رنگ آمیزی در و دیوار چه فایدهای دارد؟»
آن یکی میگوید: «دیوارها قشنگ شده دستکم صبح که میآییم بیرون مجبور نیستیم دیوارهای سوخته و کثیف ببینیم. کار بدی نیست اما کاش آشغالها را هم مرتب جمع میکردند.» اینها حرفهای اهالی محله هرندی در منطقه 12 تهران است. همان محلهای که مشکل اصلیاش اعتیاد و فروش بیمحابای مواد مخدر است. چند وقتی هست شهرداری منطقه 12 در ودیوار محله را رنگ زده تا به قول خودشان در کنار اجرای طرحهای جمعآوری معتادان با طرح لکههای رنگی ظاهر بهتری هم به محله بدهند. اما ببینیم در این روزهای کرونازده اهالی محله چه حس و حالی دارند. اهالی خیابان امید خیلیهایشان میگویند کاش به جای این کار قدمی واقعی برای محلهشان برمیداشتند.
مرد مقابل خانهاش ایستاده. دیوارهای خانهاش یکدست زرد رنگ شده: «این کارها هیچ تأثیری برای محلهمان نداشته در واقع تزئینات هیچ تأثیری برای این محله ندارد. باید کار درست کنند، اقتصاد را درست کنند، عوض این همه هزینه؛ هیچ فرقی نمیکند، دیوارها چه رنگی باشد. این تمیزی نیست؛ تمیزی این است که یک جای خرابی را آباد کنند. رنگ را زدند اما کسی از ما سؤال نکرد اصلاً چه رنگی دلت میخواهد؟ صبح بلند شدیم دیدیم دیوارها این رنگیاند.»
-اصلاً فضای محله با این کار بهتر نشده؟
- نه اگر درخت بکارند بهتر است. پارکها را درست کنند امنیت اینجا را درست کنند روی همه اثر میگذارد اما هر چه رنگ کنند چیزی جز پریشانی به وجود نمیآورد.
-مهمترین مشکل محلهتان چیست؟
- معتادها اذیت میکنند. زورگیری زیاد است. پارکها امنیت ندارد. بچههای این محله زود خراب میشوند. اینجا منطقه ضعیفی است همه به سمت سیگار و مواد میروند.
یاد محلهای در بومهن در اطراف تهران میافتم که همین طور در و دیوارهایش را رنگ کردند. دیوارهای رنگی سمت راست یکی از گذرگاههای اصلی بومهن قرار دارد. دیوارها یکی در میان نارنجی، قرمز و زرد شدهاند. میگفتند شهرداری برای زیباسازی محیط آنجا این طرح را داده. محله «تپه عبدوس» یا همان خیابان سبزواری. محلههای حاشیهای بومهن اما در سمت مقابل این دیوارها قرار دارند. شیرآباد هم هست محلهای حاشیهای در قلب شهر زاهدان در سیستان و بلوچستان.
مسئولان شهری فکر کردهاند با رنگ آمیزی دیوارها حس و حال بهتری به فضای شهری میدهند هرچند همه اهالی این محلات هم این طور فکر نمیکنند. خیابان جام جم زاهدان را به یاد میآورم همانجا که در میدانگاهیاش یک گلدان گل سفالی قرار داشت. مدتهاست در و دیوارهای شیر آباد رنگ شده اما هنوز به خاطر آسیبهای اجتماعی و محرومیتش معروف است. در گوشه و کنار خیابانهای خاکی محله هنوز زبالههای انباشته شده هم به چشم میآیند. گویی جمعکردن زبالهها به اندازه رنگ آمیزی دیوارها اهمیت ندارد آن طور که اهالی محله هرندی تهران هم میگویند.
در تهران اجرای طرح لکههای رنگی از زمستان سال گذشته با رنگآمیزی جدارههای بدون نما در انبار گندم، خیابان افتخاریان، عرب دفتر و کوچههای شمال شرق و شمال غرب محله شوش تهران شروع شد. بچههای محله اما این رنگ آمیزیها را دوست دارند انگار دنیای کودکانهشان با این رنگها حس و حال بهتری هم گرفته.
در گوشهای از محله هرندی که دیوارش را آبی کردهاند، وسایل ورزشی گذاشتهاند. دخترک روی یکی از دوچرخهها نشسته و با جدیت پا میزند.
- دیوارهای اینجا را دوست داری؟
- بله
-دیوارهای خانه شما را هم رنگ کردهاند؟
- آره اما برای ما سفید است. من سفید دوست ندارم.
-دوست داشتی چه رنگی باشد؟
- فیروزهای.
-فیروزهای رنگ مورد علاقهات است؟
- آره فیروزهای را از همه رنگها بیشتر دوست دارم.
- از وقتی دیوارها رنگی شده محلهتان را بیشتر دوست داری؟
- آره از همان موقع هر روز ورزش میکنم.
-چه ساعتهایی ورزش میکنی؟
- وقتی از خواب بیدار میشوم. ورزش میکنم تا لاغر شوم.
کلاس چهارم ابتدایی است. روزی یک ساعت ورزش میکند؛ صبح وظهر. شش خواهر و برادرند. شش ماهی هست از افغانستان به اینجا آمدهاند.
مرد تیشرت زرد پوشیده و ماسک سیاه رنگ بر صورت زده: «محله از نظر زیبایی و نظافت خوب شده اما از نظر اعتیاد فرقی نکرده. هنوز مواد فروش خیلی زیاد است. خیلی از دیوارها سوخته بودند به خاطر مصرف مواد و برای همین رنگ کردند. کوچههای دیگر هم هست که رنگ کردهاند کوچه یخچال و کوچه قالی شویان.به هوای تبلیغات و زیبایی آمدند رنگ کردند.
- مهمترین مشکل محله هرندی چیست؟
- مواد مخدر. اینجا مهاجر خیلی زیاد است. خانههای اجارهای زیاد است و هرکس از هرجا بیاید میتواند یک خانه اجاره کند. خیلیها که خلافکارند اینجا یک اتاق میگیرند و زندگی میکنند. اما بافت قدیمیاش را هم دستکم نگیرید. منطقه تجاری است مرکز شهر است؛ دروازه غار. ولی اسمش بد در رفته. میخواهم بگویم با رنگ آمیزی اسم جایی را که بد در رفته نمیتوان درست کرد.»
همان طور که مرد حرف میزند یکی از جوانهای محل سر میرسد: «خانم تو رو به خدا برو به اینها که اینجا را مثل مهد کودک کردهاند بگو ما هم آبرو داریم. مردم این منطقه فقیرند اما عزت دارند. یک کلام از ما سؤال نکردند فقط برداشتند همه جا را رنگی رنگی کردند. تو رو به خدا بگو کدام یک از مشکلاتمان حل شده؟ به غرور خیلی جوانها برخورده. آخر درست و حسابی هم رنگ نکردهاند، مثلاً برداشتهاند ایرانیت خانه ما را رنگ کردهاند. ما دو ساعت نشستهایم پاکش کردهایم. آهن را هم رنگ کردهاند. خود من دوباره همه را شستهام و تمیز کردهام. در را هم شستم.
اصلاً کسی از ما سؤال هم نکرد. شبانه رنگ کردند. اصلاً محله ما امنیت ندارد. این همه خرابه که اشغال دانی معتادها شده اما هر چه میگوییم دورش دیوار بکشید فایده ندارد. یک چشم میگویند اما از سر خودشان باز میکنند. آخرش گفتند خودتان آجر بخرید ما کارگر میفرستیم گفتیم این جوری باشد که خود اهل محل پول میگذاریم دیوار میکشیم. چهار روز دیگر میگویند رئیس عوض شده. کاش حرف ما را به گوششان برسانید.»
دو دختربچه از راه میرسند. ماسک زرد زدهاند.
- دیوارها را دوست دارید؟
- آره خیلی قشنگ شده. دیوار خانه ما قهوهای شده اما من دوست داشتم قرمز باشد.
دختر دیگر با ذوق خانهشان را نشانم میدهد: «برای ما کرم لیمویی شده الان خیلی دوستش دارم کاش یکی هم دیوارهای خانهمان را رنگ میکرد همهاش سیاه و زشت است.» هر دو اهل مزار شریف هستند و میگویند چهار سالی است ساکن محله شدهاند.
مرد دیگری که روی موتور نشسته میگوید: «خانم رنگ کردن اینجا فقط بچهها را خوشحال کرده کسی خبر از دل ما ندارد. محله پر از آشغال است. نظافت ضعیف است. اصلاً شهرداری در این باره خوب عمل نمیکند. سه روز باید زنگ بزنی اصرار کنی آشغالها را ببرند. میگویند لکهگیری کردهایم. بیایند لکههای واقعی محل را از بین ببرند. به همه بگو فقر و بدبختی با رنگ پاک نمیشود.»
مردی که از یکی از محلات دیگر به اینجا آمده میگوید دلیل این همه عصانیت اهل محله را میفهمد. میگوید رنگ آمیزی محله کار بدی نیست اما کاش کسی واقعاً به درد دلهای این مردم گوش بدهد.
حسین واله از مواجهه تاریخی غرب با ایران میگوید
نیروهای خارجی مخالف دولت و جامعه قوی در ایران هستند
طبقه متوسط در ایران نگاه خوش بینانهای به دخالتهای خارجی ندارد
مرتضی گل پور
خبرنگار
در تاریخ جمهوری اسلامی تأثیر غرب در فرآیندهای توسعه ایران مثبت نبود، چه بسا مخرب هم بوده است. چند مثال بارز و آشکار در این زمینه وجود دارد؛ اعمال تحریمهای داماتو در دولت کلینتون علیه ایران، محور شرارت خواندن ایران در دوره بوش، آن هم زمانی که ایران دیدگاه گفتوگوی تمدنها را مطرح کرده بود و این آخری، خروج ترامپ از توافق برجام که به اذعان همه طرفها، ایران همه تعهدات خود را اجرا کرده بود. مسأله اینجا است که این تأثیر مخرب و آسیب زا، حتی پیش از جمهوری اسلامی هم وجود داشته است. از دوره قاجار تا امروز، قدرتهای بزرگ خارجی، اعم از روسیه، انگلستان و بعدها امریکا، هرگاه در مناسبات داخلی ما مداخله کردهاند، نتیجهای جز تضعیف جامعه ایرانی و توقف فرآیند داخلی توسعه نداشتهاند. برپایه چنین تجربههای تاریخی است که امروز جامعه شناسان و نظریه پردازان ایرانی معتقدند طبقه متوسط و چه بسا سایر طبقات و گروههای اجتماعی، دیدگاه مثبتی نسبت به غرب ندارند. حسین واله، استاد دانشگاه شهید بهشتی از جمله اینها است که معتقد است اساساً غرب، نه وجود دولت قوی را در ایران میپسندد، نه بودن جامعهای قوی را. زیرا این دو، به مثابه سدی مقابل مداخلات مخرب این قدرتها عمل خواهند کرد. به همین دلیل است که قاطبه جامعه ایرانی نیز پس از تجربههای تاریخی چه بسا مخرب، دیدگاه مثبتی نسبت به غرب و مداخلات آن ندارد. در گفت و گو با حسین واله، نقش غرب در تاریخ ما بازخوانی شد که در ادامه می خوانید.
دکتر تقی آزاد ارمکی معتقد است که بعد از خروج یکجانبه امریکا از برجام، دیدگاه طبقه متوسط درباره نقش غرب در فرآیند توسعه و رشد اقتصادی ایران دگرگون شد. او معتقد است اگر طبقه متوسط تا پیش از این، نسبت به این نقش خوشبین بود، حالا نگاه منفی پیدا کرده است. شما هم در گفتوگوی پیشین با ما، ایدهای را درباره تأثیر منفی مداخلات غرب بر مناسبات درونی و تحولات تاریخی ایران مطرح کردید. امروز آیا ایده دکتر آزاد ارمکی را تأیید میکنید؟
درباره دیدگاه طبقه متوسط نسبت به غرب نظرسنجی مدونی در اختیار ندارم. اما حدس قوی میزنم که این گزارش پر بیراه نباشد. از این باب که در حد ارتباطات شخصی با کسانی که اهل فکر و نظر هستند، میبینم که چنین توجه و نگاهی کم و بیش شکل گرفته است. در گذشته نزدیک، وضعیت اجتماعی ما به این صورت بود که میان مضمون افکارعمومی در شهرهای مختلف در حاشیه و مرکز تفاوت چندانی وجود نداشت. بنابراین میتوان گفت در دهههای اخیر، چه قبل از انقلاب، چه پساز انقلاب؛ در دوران جنگ و پساز آن، جامعه ایران شاهد نحوه مواجهه دولتهای بزرگ با ایران بوده است. از اینرو بعید نیست که چنین دیدگاه منفی نسبت به غرب در ایران قوت گرفته باشد.
میخواهیم یک بررسی تاریخی داشته باشیم. نقش انگلستان در مناسبات داخلی ما از اواخر دوره قاجار قویتر میشود و پس از 28 مرداد 32 هم شاهد چنین نقش آفرینی از سوی امریکا هستیم. به باور شما، حضور غرب در مناسبات داخلی ایران چگونه کاتالیزوری بوده است؟ با پویشهای تاریخی و ملی ما همراستا بود یا اینکه سعی شد این تلاشهای ملی را هدایت، کنترل یا اساساً خفه کنند؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید برخی ترمهای تئوریک را تشریح کرد. من با برخی پیش فرضها درباره ارتباط ایران با جهان خارج موافق نیستم و معتقدم این پیش فرضها مبتنی بر اغتشاشهای مفهومی است. بهطور اجمال میتوانم بگویم که از اوان مشروطیت، نیروی خارجی نقش بسیار پررنگی در ایران پیدا کرد. این مسأله منحصر به انگلیسیها هم نیست، روسیه و حتی عثمانی نیز در مسائل سیاست داخلی ایران دخالت میکردند. یک بررسی ساده نشان خواهد داد که این مداخلات بسیار بیشتر از آنکه اثر مثبت داشته باشد، زیانبار بوده و اثر منفی گذاشته است. این قضاوت در سطح است. بررسی عمیقتر این مسأله نیازمند برخورداری از نگاهی واقعگرایانهتر است. وقتی مداخلات خارجی مطرح شود، ابتدا با دیدگاه توطئه گرایانه مواجه میشویم؛ دیدگاهی که فرض میکند جامعهای یا دولتهایی همه وقت و انرژی خود را صرف ایجاد مشکلات برای ما میکنند و علی الدوام در حال طراحی و اجرای توطئه هستند. مظفر بقایی، رئیس حزب زحمتکشان درباره خاندان پهلوی میگوید که آنان نسبت به جریانهای داخلی درون کشور تصور میکردند که همه چیز بهدست انگلیسیها کنترل میشود. من این نگاه توطئه انگارانه را کلیشهای میدانم و معتقدم باید واقعگرایانه و آسیب شناسانه به مسأله نگاه کرد. به عقیده من وقتی در عرصه سیاسی، اجتماعی یا بینالمللی، اتفاقی میافتد، این اتفاق علل واقعی عینی مشخص دارد که ممکن است ما آنها را پیدا نکنیم، اما این علتها وجود دارند. از این نظر، میتوان اینطور گفت که هم آن مداخلات در فرآیندهای داخلی ما و هم تأثیرپذیری ما از آن مداخلات، دلایل بسیار مهم دارند. باید بررسی کرد که علت و ریشه آنها چیست و به چه دلایلی ایران تحت تأثیر آن قرار میگرفته است؟ اگر اینطور به مسأله نگاه کنیم، پاسخ سؤال شما قدری پیچیدهتر خواهد بود.
بنابراین ادامه بحث را از همین جا دنبال کنیم. زمینههای حضور یا نقش آفرینی قدرتهای خارجی در ایران چه بود؟ ضعف اقتصاد، ضعف ساختار مرکزی قدرت بوده، یا ضعف فرهنگی و اجتماعی ما؟ چه عاملی باعث شد که روسیه، عثمانی و انگلستان در ایران شروع به یارگیری و مداخله کردند تا فرآیندهای سیاسی ما را به نفع خود هدایت کنند؟
به باور من، مداخلات نیروهای خارجی در ایران، هم زمینهها و هم علل خود را دارد. درباره علل، میتوان گفت که از یک نگاه کلی، طبیعی است که این مداخلات رخ دهد. به این معنی که از زمان وقوع انقلاب صنعتی در غرب، الگوی تولید ثروت و بهدنبال آن مناسبات مبتنی بر توزیع و مناسبات اجتماعی و نیز روابط بینالملل بهصورت ریشهای تغییر کرد. کشورها یا ملتهایی که به فناوری مدرن دست یافته بودند، به توانایی غیرقابل مقایسهای در تولید ارزش افزوده دست یافتند. صنعت هم به دو چیز اساسی یعنی موادخام مانند انرژی و بازار مصرف نیاز داشت. از اینجا استعمار کلید خورد. جوامعی که هنوز فرآیند صنعتی شدن را طی نکرده و با روش سنتی سیر میکردند، تاب مقاومت در برابر این نیروی تازه نفس را نداشتند، در نتیجه بهطور طبیعی توازن قوا به هم خورد و در این حالت، دولتی که قدرت بیشتری داشت، دخالت و سعی میکرد به هر نحوی بر دولتها و جوامع دیگر تسلط پیدا کند. این فرآیند نه فقط در ایران، بلکه در هند، آسیا و آفریقا هم دیده میشود. ما هم به نوبه خود با این مسائل درگیر بودیم، اما مسأله ما یک تفاوت عمده با دیگران داشت و آن تفاوت از موقعیت ژئوپلتیک ایران ناشی میشد. زیرا ایران دروازه غرب جغرافیایی و آسیا است. این موقعیت انگیزه بیشتری برای دولتهای بیرونی ایجاد میکرد تا این منطقه را در کنترل خود نگه دارند. در کنار این علل طبیعی زمینههایی هم وجود داشت که به تعبیری، هنوز هم وجود دارد. زمینه عمده این واقعیت است که ایران در فاصله صفویه تا قاجاریه دستخوش یک واگشت و بحرانهای بسیار اقتصادی، علمی و فرهنگی شد تا جایی که در دوره قاجار گرفتار بدترین بحرانها شد. به این دلایل ایران از قافله تحول علمی و فناوری و در نتیجه از قافله رقابتگران در تولید اقتصادی بهطور کلی عقب ماند. این فرآیند تا اواخر دوران ناصرالدین شاه ادامه یافت و در این دوره بود که آرام آرام کسانی متوجه شدند دنیای دیگری هست و جاهای دیگری از دنیا اتفاقات دیگری رخ داده است. در این دوره امیرکبیر را داریم که برای جبران این عقب ماندگی تلاشهایی انجام میدهد. در کنار مشکلات ناشی از عقب افتادگی علمی و فناوری و اقتصادی، بهنظر میآید یکی از زمینههای بسیار مؤثر قدرت گرفتن و نفوذ خارجیها در ایران، فقدان دولت مدرن است؛ یعنی یک حکومت یکپارچه ملی که مثلاً در چارچوب پیمان وستفالی بتواند در سرزمینهای خود اعمال حاکمیت کند. در اغلب دوران قاجار شاهد یک نوع ملوک الطوایفی بسیار عقب افتاده و مغشوش هستیم. در این دوران اسم پادشاه را داریم، اما پادشاه واقعی نداریم. کشور واقعی و حکومت یکپارچه نداریم چه رسد به اینکه یک امپراطوری داشته باشیم. بنابراین فقدان یک دولت متمرکز و یکپارچه و به جای آن انتشار قدرت متکی به عشایر و اقوام در مناطق مختلف، خلأای ایجاد کرد که هر کسی، از جمله خارجیها میتوانست از این خلأ استفاده کند.
میدانیم که در این مداخلات، روسیه تزاری بخشهای زیادی را از ایران جدا کرد، انگلستان هم نقش زیادی در جدایی افغانستان از ایران داشت. با این ملاحظات، برخی معتقدند غرب یا قدرتهای مسلط آن زمان، حاضر بودند تا پای نابودی کلیت ایران پیش بروند تا منافع خود را حفظ کنند. دیدگاه شما چیست؟
به باور من تصوری که ما امروز از دولتهای غربی مانند انگلستان و امریکا داریم، با تصوری که آنان از خودشان دارند، یا حتی با تصوری که مثلاً 100 سال پیش ایرانیان از آنان داشتند و نیز تصوری که 100 سال پیش این دولتها از خودشان داشتند، بسیار با هم تفاوت دارد. ضمن اینکه باید روشن کنیم که ما عموماً واژه غرب را به سه معنای متفاوت بهکار میبریم که گاهی با هم مغشوش میشوند. گاهی منظور ما از غرب، غرب تمدنی است؛ یعنی بخشی از جهان که از قرن 16 و 17 میلادی با انقلاب صنعتی تغییر مسیر داد و مدل جدیدی از زندگی را ساخت. در این تعریف، غرب شامل ژاپن و روسیه هم میشود. گاهی منظور ما از غرب، غرب سیاسی است که ناظر به دوره جنگ سرد است، یعنی از میانه جنگ جهانی دوم تا دهه 80 قرن گذشته که شاهد یک بلوکبندی در قدرتهای جهانی هستیم که در اینجا، منظور از غرب، اردوگاه سرمایهداری است. گاهی منظور ما از غرب، غرب جغرافیایی است، یعنی کشورهایی در غرب ما قرار دارند که ترکیه جزو غرب جغرافیایی ما است، اما غرب تمدنی و سیاسی ما محسوب نمیشود. این تفکیک از اینرو ضروری است که در بررسی برخوردهای دوره قاجار یا بویژه از دوره مشروطه، باید مشخص شود که منظور ما از غرب چیست. معتقدم منظور ما از غرب باید غرب تمدنی باشد، یعنی جهان صنعتی که به تاخت بهسمت صنعت پیش میرفت. در این معنی، کشورهایی مانند انگلستان، روسیه، ژاپن، فرانسه و امریکا بهعنوان غرب تمدنی، با گسترش صنعت، نیازمند منابع، نیروی انسانی و بازار بودند و برای تأمین اینها نیز بهدنبال مناطق نفوذ رفتند. زیرا اگر بازاری برای محصولاتشان پیدا نمیشد نه تنها بهدلیل انباشت تولیدات، قیمتها میشکست، بلکه از دیگر رقبا هم عقب میماندند. در نتیجه ناچار بودند حوزه نفوذ یا سلطه خود را گسترش دهند. این سنخ از کشورگشایی یا کسب سیطره، بهطور کلی متفاوت است با گرایش به کشورگشایی که در امپراطوریهای باستان دیده شد. در چنین رویکردی، یکی از مهمترین اهداف برای این کشورها، خاورمیانه و ایران بود؛ به دو دلیل: به خاطر وجود منابع، بویژه نفت و دیگر اینکه این بخش از جهان میراث دار آخرین امپراطور خسته بود، یعنی آخرین تمدنی که دارد از نفس میافتد. حال با توجه بهعلت توجه آنان به خاورمیانه، میتوانیم بگوییم که چرا روسها به ایران رو کردند. آنها آمدند زیرا ایران همسایه آنان بود، انگلیسیها نیز نخست عمدتاً بهخاطر رقابت با روسها به ایران توجه کردند، بویژه اینکه انگلیسیها نگران دستیابی روسها به هندوستان از طریق ایران و افغانستان بودند. البته پس از امضای قرارداد رویترز و کشف نفت، ایران مستقلاً برای انگلستان موضوعیت پیدا کرد. از اینجا یک پارامتر جدید وارد میشود. آنچه در این دوره از تاریخ شاهد هستیم، نبرد فرشته و دیو نیست، بلکه ناشی از تلقی خاصی در ایران از بروز تحولی تاریخی در دنیاست. به عبارت دیگر، سیطره انگلیسیها و بعد نفوذ شوروی به این صورت نبود که مردم ایران در نبردی با آنان شکست خورده باشند. این فرآیند شکل دیگری داشت. به عبارت دقیق تر، این اتفاق با جنگ چالدران کاملاً تفاوت داشت. هرچند در جنگ چالدران هم اگر ایرانیان تحریک نمیکردند و بار سنگینتر از توان خود بر نمیداشتند، چه بسا آن جنگ ویرانگر و دو معاهده ننگین قابل اجتناب بود. تفاوت سیطره خواهی و حضور غرب تمدنی با آن دو جنگ، در این است که بخش عمدهای از ایرانیان فکر میکردند اساساً مدل جدید زندگی بههمین صورت وارد میشود و قابل اقتباس است. بهحرفهای روشنفکران آن زمان دقت کنید. یک نماد آن آقای تقیزاده است که میگوید از فرق سر تا نوک پا باید غربی شویم. منظور من از بیان این سخنان این است که اگر نه با نگاه اخلاقی بلکه با نگاهی تاریخی به تحولات رخ داده نگاه کنیم، آنگاه رخدادها را در جای خودش قرار میدهیم و معنا میبخشیم. در آن دوره، عدهای از ایرانیان که آدمهای دون پایهای هم نبودند، واقعاً فکر میکردند که نیروهای خارجی میتوانند در دستیابی به پیشرفت و ترقی کمک حالشان باشند. در میان آنان، کم بودند کسانی مانند امیرکبیر که میفهمیدند در مراوده با یک خارجی، چطور باید مرز را حفظ کرد. در مقابل، بسیاری تصور میکردند این نیروی تازه نفس هرچند ضرباتی خواهد زد، اما از جهاتی مفید خواهد بود و میتوان به آن تکیه کرد. بههمین دلیل است که ما در آن دوره، شاهد بروز گرایشهایی مانند انگلوفیل یا روسوفیل هستیم. توصیف این نخبگان به خائن یا نردبان خارجیها تقسیمبندی امروز ما است. اگر به گذشته برگردیم، میبینیم که آنان این طور به مسائل نگاه نمیکردند.
این تلقی روشنفکران که غرب میتواند به رشد ایران کمک کند یا اینکه میتوان در مقابل استبداد داخلی از آن کمک گرفت، چه زمانی به پایان رسید؟ آقای کاتوزیان معتقد است قرارداد 1919 که در زمان افول قاجار تنظیم شد، با فشار افکارعمومی ایران ملغی شد. این ملغی شدن، نشان میدهد که در انتهای قرن 12 هجری شمسی یا پایان قاجاریه، دیدگاه ایرانیان نسبت به غرب سیاسی بویژه انگلستان تغییر کرده بود و دیگر قائل به نقش مثبت برای آنان نبودند.
درست است، به این معنی که به مرور زمان در همه طبقات، اعم از حاکمان و نخبگان وابسته به طبقه حاکم و روشنفکران اهل اطلاع و غیروابسته، طبقه روحانیت و تاحدی مردم کوچه و خیابان، تحولی را شاهدیم، ارزیابی درباره نقش غرب تمدنی در تحولات ایران واقع بینانهتر میشود و آسیبهای آن بهتر دیده میشود. به مرور زمان نیات واقعی پشت سیاستهای غرب تمدنی را بهتر درک کردند. به نامههای مرحوم آخوند خراسانی بهعنوان یکی از بنیانگذاران اصلی انقلاب مشروطه نگاه کنید. او در نامههایی به رهبران آن زمان جهان مانند ملکه انگلستان، امپراطور پروس روسیه و حتی به پاپ، گله میکند که شما با ادعاهای بشردوستانه آمدید، اما در عمل کار دیگری میکنید. او در نامههای خود میپرسد چرا رفتارتان در ایران برخلاف ادعاهای شما است؟ این امر و مواردی از این دست نشان میدهد که آرام آرام، آنان که چشمشان به غرب بود و غرب تمدنی را کعبه آمال خود میدیدند، چشمشان به آن سوی پرده هم باز شد و از آن نگاه خوشبینانه فاصله گرفتند. این مسأله در سیاستمداران هم دیده میشود. حتی رضاشاه هم میگوید مرا انگلیسیها روی کار آوردند، اما من تلاش کردم راه خودم را بروم که در مواقعی به منافع آنان برخورد میکرد. غرض اینکه طیفهای اجتماعی که در گذشته نیاکان سیاسی آنان واقعاً به غرب امید بسته بودند، آرام آرام دریافتند که امید بستن کار درستی نیست و نتیجه گرفتند که باید تلاش کنند از نقاط قوت آنان استفاده کنند، اما اجازه ندهند که غرب از آنان نردبان بسازد.
این تغییر فکری و نگرش مربوط به چه دوره زمانی است؟
این تحول 50 سال طول کشید. از دوران امیرکبیر میبینیم که در تهران آرام آرام کارهایی را برای مهار سفارت انگلستان یا روس آغاز کرده و تلاش میکند امور را کنترل و آنان را سر جای خود بنشاند. امیرکبیر اینقدر درایت داشت و میدانست که اگر دست و پای آنان باز شود، آنان صرفاً دنبال منافع خود خواهند بود. البته در همان دوره، معدود شهروندانی هم از کشورهای توسعه یافته در ایران بودند که در حوزه علم و فرهنگ یا حتی در سیاست دوش به دوش ایرانیان، مبارزه و کار میکنند و حتی کشته هم میشوند.
باسکرویل یک شهروند امریکایی بود که در مدارس ایران تدریس میکرد، اما دوش به دوش مشروطه خواهان تبریز علیه استبداد جنگید و شهید شد.
بههمین دلیل معتقدم نمیتوانیم همه افرادی را که از غرب تمدنی به ایران آمدهاند یک کاسه ببینیم یا همه آنان را شیطان بدانیم و بگوییم آنچه در 150 سال تاریخ ایران شاهد آن بودیم، برخورد شیطان و فرشته بود. چنین دیدگاهی مبتنی بر واقعیت تاریخی نیست، بلکه بیشتر برخورد توطئه انگارانه با واقعیتهای تاریخی است. واقعیت تاریخی این است که ما جامعهای نیمه گسیخته، از نظر سیاسی پاره پاره و به لحاظ فرهنگی، اقتصادی و علمی عقب افتاده بودیم. استبداد در داخل بیداد میکرد و نظم اجتماعی ضعیف بود. این جامعه با همه شکافهای خود، شکاف دیگری را هم تجربه میکند: برخی معتقد بودند باید هرچه غرب تمدنی دارد اخذ کنیم تا آدم شویم. یک جریان دیگر هم درست عکس این مسأله فکر میکند و میگوید باید هرچه غرب تمدنی دارد را کنار گذاشت.
بنابراین، تا زمان شکلگیری دولت مدرن در ایران، یعنی دولتی که بتواند اقتدار سیاسی خود را بر همه نواحی سرزمینی اعمال کند وبا تکیه بر قدرت اقتصادی و سیاسی خود، تلاش میکنند فرآیندهای سیاسی ایران را مدیریت کرده و هرجا که زمینهای پیدا کنند، منافع حداکثری خود را تأمین کنند. چه زمانی ایرانیان نسبت به این نیروی جدید حساس شدند؟
در مجالس اول و دوم مشروطه و حتی در دوران رضاشاه شاهد فعالیت نیروهای استقلال خواه در ایران هستیم. درست است که این نیروها دست بالا را ندارند، اما حضور دارند. در اینجا ضروری است که بار دیگر مسألهای را توضیح دهم! ما از منظر امروز به مسائل تاریخی نگاه میکنیم، از منظری که طی آن دوران جنگ سرد را پشت سر گذاشته ایم، دیوار برلین فروریخته و مارکسیسم به تاریخ پیوسته است. از این منظر، شاید این طور تصور کنیم که اگر برخی نیروها نتوانند مرز میان نیروی خارجی و داخلی را رعایت کنند، نیروی باطل بودند و دیگران نیروی خیر. اما ما باید به دوران مشروطه بازگردیم و شرایط ایران در آن دوران را در نظر بگیریم، بویژه زمانی که انقلاب بلشویکی رخ داد. در انقلاب بلشویکی در روسیه، ناگهان یک جریان چپگرای بسیار نیرومند به قدرت رسید که پیام آن به ایران هم آمد. بنابراین عجیب نیست که برخی از نیروهای ما طرفدار شوروی شوند. به عبارت دیگر، آنچه که براساس آن امروز رفتار این نیروها را نکوهش میکنیم، ناشی از فضای فکری و سیاسی امروز است، اما در آن دوره، آنان اینطور فکر نمیکردند. آنان نیروهایی بودند که برای رهایی از استبداد داخلی یا عقب افتادگی سیاسی و اقتصادی، از فرط استیصال دنبال دریچه نجاتی میگشتند و بر این اساس فکر میکردند این دریچه نجات در مارکسیسم پیدا خواهد شد. اساساً گرایش به استقلال که پس از انقلاب اسلامی پدید آمد و در گذشته به این شدت نبود. مضافاً اینکه در آن زمان حکومت ایران وابستگی محکمی با طبقات اجتماعی ایران نداشت و فقدان این رابطه ارگانیک سبب شد حساسیت یا دغدغه حکومتی به طبقات یا گروههای پایین انتقال پیدا نکند. به همین دلیل نیروهای سیاسی آن زمان، مبارزه سیاسی با حکومت را منافی نزدیکی به انگلستان یا شوروی نمیدانستند، چه بسا فکر میکردند در همکاری با شوروی موفق خواهند شد ایران را از وضعیت اسفبار آن زمان خارج کنند. بنابراین، اینکه امروز بهای بسیار بیشتری به استقلال میدهیم، یا چون به فرآیندهای طی شده نگاه پسینی داریم، باعث میشود قضاوت دیگری راجع به رفتار آنان داشته باشیم.
رفتار غرب سیاسی با ایران در این دوره چه تفاوتی پیدا کرد؟ زیرا یک دیدگاه میگوید اگر مداخلات قدرتهای غربی در امور ایران نبود و اجازه داده میشد تحولات تاریخی ما، در بستر ملی خودش دنبال شود، چه بسا فرجام تاریخی ما چیز دیگری بود.
حتماً همینطور است. البته باز هم تأکید کنم که منظور من این نیست که درباره روندهای طی شده و درست و غلط بودن کنشهای کنشگران داوری نکنیم، بلکه به باور من، در این تحلیلها نباید پیش فرضهای امروز را بر وقایع آن زمان تحمیل کرد. به این معنی که فکر نکنیم مثلاً کنشگران در دهه 20 با همان تصور و تفکری آن کنشها را انجام دادند که ما امروز داریم. باید میان نقد اخلاقی و نقد سیاسی تفکیک قائل شویم. در نقد سیاسی میگوییم آن تصمیم با توجه به پیامدهای آن درست بود یا نادرست. لذا ما در قضاوت رفتار محمدعلی فروغی در جایگزین کردن محمدرضا بهجای رضاشاه، شاید اینطور قضاوت کنیم که بهلحاظ اخلاقی کار درستی کرد، یعنی تا جایی که فروغی میتوانست وضعیت ایران را بفهمد، در این باور موجه بود که برای یکپارچه نگه داشتن، منسجم نگه داشتن آن و از دست ندادن ایران، رضاشاه استعفا دهد و محمدرضا جای او بیاید. اما بهلحاظ سیاسی، شاید بتوانیم بگوییم فروغی اشتباه کرد و شاید میتوانست راه دیگری برای جایگزین رضاشاه میرفت تا آسیب کمتری به کشور وارد شود. نکته اینجا است که داوری امروز ما براساس اطلاعاتی است که فروغی در آن زمان نداشت. به این ترتیب، معتقدم در داوری رفتار گذشتگان باید ببینیم آنان چگونه به مسائل نگاه میکردند، چه اطلاعاتی داشتند و با چه نگاهی، چه کنشی انجام دادند. بینش امروز خود را جای آنان نگذاریم.
البته صحبت من ناظر بر بازیگران داخلی نبود، بلکه بازیگران خارجی بود. یعنی اگر آنان در امور داخلی ما دخالت نمیکردند، فرآیندهای سیاسی و اقتصادی ما چه وضعیتی میداشت؟
قطعاً آسیبهایی که دولتهای خارجی بویژه غرب سیاسی، از مشروطه به این سو وارد کرده، به مراتب بیشتر از فواید آن بوده است. اگر بخواهیم در این باره قضاوت کنیم، معتقدم موضع انگلستان قبل و بعد از کشف نفت در ایران، به نحو رادیکالی متحول شد و تغییر کرد. پساز کشف نفت، انگلستان به ایران به چشم یک شکار نگاه میکرد و تنها برای او یک چیز مهم بود؛ اینکه ایران در اختیار یک مشت دست نشانده باشد تا بتواند نیاز صنعت انگلستان را به انرژی آنطور که آنان دوست دارند تأمین کنند. بههمین دلیل است که کار مصدق و کاشانی اهمیت دارد، زیرا جبهه مقابل این خط مشی انگلستان، یک نهضت ملی بود که تلاش میکرد ثروت ملی ما را از این وضعیت خارج کند. اما تا قبل از کشف نفت، موضع انگلستان متفاوت است. در این دوره انگلستان، ایران را در مسیر دسترسی به هندوستان میبیند و بههمین دلیل مداخلات تخریب گرایانه آن به آن شدتی نیست که بعداز کشف نفت بود. از این مقطع انگلستان در موضع منافع ملی خود و در تقابل کامل با منافع ملی ایران عمل میکند.
بنابراین قرارداد 1919 را هم میتوان در همین راستا ارزیابی کرد. این قرارداد حدود 10 سال بعد از کشف نفت منعقد شد و اینطور بهنظر میرسد که هدف عالیه این قرارداد، تأمین درازمدت و توأم با ثبات نفت برای انگلستان بود.
اساساً در ایران دنبال منابع بودند. همه آن اکتشافات و تحقیقات درباره نفت، شاید مختصر منافعی هم برای ایران داشته، اما با هدف تأمین منابع برای صنعت انگلستان انجام شد. انگلستان فقط در ایران این کار را نکرد، بلکه در هر جا که توانستند این کار را کردند. البته در یک تحلیل سیاسی مبتنی بر واقع بینی، با توجه به شرایط و توازن سیاسی و اقتصادی آن دوره، اتفاقی طبیعی محسوب میشود. اگر به گذشته برگردیم، میبینیم که ایده دولت-ملت یا عدالت مبتنی بر حاکمیت ملی ایدههای مدرن است. انسانهای قدیم در همه جای این کره خاکی خودشان را سهیم میدانستند. کما اینکه وقتی اروپاییها وارد قاره امریکا شدند و آن جنایتها را مرتکب شدند، بر این باور بودند که ثروتهای عالم برای همگان است و آنان هم جزوی از این عالم هستند. اینکه مرزهایی ترسیم شده و در این مرزها حاکمیتی تعریف شده باشد، اینها جزو حقوق مدرن است. ما نباید براساس ارزشها و حقوق مدرن امروز سیاستها و رویکردهای 300 سال پیش را داوری کنیم. منظور من این است که ما باید بفهمیم این کارها برچه منطقی صورت گرفته ست.
در این تردیدی نیست که قدرتها 100 یا 200 سال پیش براساس روح و منطق قدرت زمانه عمل میکردند. ما هم در این گفتوگو دنبال قضاوت اخلاقی نیستیم، ما دنبال آن هستیم تا بفهمیم بازی انگلستان و بعداً بازی امریکا در ایران چه بود؟ دیگر اینکه این بازی چه پیامدی برای تحول تاریخی ما داشت؟ وضعیتی ما الان داریم، یعنی چه به لحاظ اهمیت و ارجی که به استقلال میدهیم یا اینکه غرب زدایی هنوز یک پروژه دنباله دار ما است، بخشی ناشی از عملکرد خود غرب است. بنابراین، ما امروزمیخواهیم بررسی کنیم آنچه امروز داریم، بخشی ناشی از پیامدهای کنش قدرتهای بزرگ در ایران بوده است، چه این کنشها در بزنگاههایی مانند مشروطه، برآمدن رضاخان، شهریور 1320، 28 مرداد 1332 وحتی بعدها باشد.
با شما موافقم که در جریانهای مشروطه بویژه مداخلات انگلستان و نیز مداخلات روسیه تزاری، بشدت به زیان دینامیسم و پویایی طبیعی جامعه ایران عمل کرده است. این فرآیند ادامه پیدا کرده و پس از انقلاب اسلامی نیز مداخلات امریکا به دینامیسم طبیعی جامعه ایران آسیب زده است. در این مسأله با شما موافقم. اما باید توضیح داد که چرا آن مداخلات صورت گرفته و چگونه آسیب زده است؟ ببینید! در دوران مشروطه دو قدرت بزرگ یعنی انگلستان و روسیه برای سیطره بر اروپا با هم رقابت میکردند و در این رقابت سعی میکنند مناطق نفوذ خود را توسعه دهند. در این شرایط، با سابقه بیدولتی در ایران پس از فروپاشی صفویه و بخشهای مهمی از قاجار، دولتهای انگلستان و روسیه در درجه اول و در مرحله بعد دولت عثمانی بسیار نفوذ پیدا میکنند. به این ترتیب که این قدرتها در هر جای ایران که توانستند آدمهای خودی را کاشتند، هرجا که توانستند مراکز قدرت را تصرف کردند و حتی اگر میتوانستند خاک کشور را تصرف میکردند. یا هرجا که توانستند فرقههایی درست کردند تا پای خود را در کشور محکم کنند. عمده هدف از انجام این کارها چیره شدن بر رقیبشان بود. یعنی ایران، به زمینی برای جنگ نیابتی میان دو مدعی تبدیل شد. در میدان آن رقابت در ایران، بخشی از نیروهای اجتماعی و سیاسی که عمدتاً در مشروطه تجلی پیدا کردند و در جبهه مقابل استبداد قرار گرفته و تلاش خود را صرف مهار و مشروط کردن قدرت سیاسی کردند، آنان تاحدی با قدرت سیاسی انگلستان همسوتر هستند. به این دلیل که فکر میکردند انگلستان به نفع آنان عمل خواهد کرد که شاید در مواردی انگلستان به نفع آنان عمل کرده باشد. در مقابل، دربار قاجار تقریباً کاملاً در اختیار روسها بود و روسها در زمان محمدعلی شاه دربار را تسخیر کردند. در میانه چنین رقابت و کشاکشی، از دورهای به بعد، رقیب انگلیسی این جدال تصمیم میگیرد سلطنت در ایران را به طور کلی از دست روسها خارج کند. اساساً کودتا علیه خاندان قاجار یعنی بستن دکان روسها در ساختار سیاسی ایران. انگلستان اساساً کاری به عملکرد و خوب و بد خاندان قاجار نداشت یا برای او مهم نبود که خاندان پهلوی چطور هستند، مهم این بود که دستگاهی بهنام سلطنت قاجار که منفذ روسوفیلها بود، بسته شود. کودتای رضاشاه با حمایت انگلستان را در این چارچوب میتوان فهم کرد. مورخان هم گفتهاند که کودتای رضاخان، به این معنی نبود که او با کمک ارتش خارجی، همه ایران را به ضرب و زور گرفته باشد. در بدو تسلط رضاخان، نیروهای سیاسی ایران از او راضی بودند و اگر رضاشاه سلطنت قاجار را بر نمیانداخت و در نخستوزیری میماند، حتی مدرس و دیگر بزرگان مشروطه خواه در مجلس هرگز با او مخالفت نمیکردند. مخالفت آنان با خلع قاجاریه و سلطنت رضاشاه از این باب نبود که رضاشاه آدم ناتوانی است، بلکه از این باب بود که مطابق قانون اساسی مشروطه، شاه مسئولیت اجرایی ندارد، پس در مقام شاه، کشور از خدمات او (رضاشاه) محروم میماند، هرچند پس پرده میدانستند که به سلطنت رسیدن رضاشاه یعنی پایان مشروطه، اما این مطلب را به صراحت مطرح نمیکردند. منظور اینکه دخالت انگلستان در سرنگون کردن قاجار و روی کار آوردن پهلویها، این انتقال قدرت، در چارچوب رقابت جهانی قدرتهای بزرگ معنا پیدا میکند، هرچند زمینه داخلی آن هم فراهم بود. زیرا آشوبها در سراسر کشور گسترده شده بود، مردم از دو دستگیها و ناامنیها خسته شده بودند. این وضعیت باعث ظهور کسی شد که به مردم بگوید من امنیت شما را برقرار میکنم. لذا جمع کثیری از ملت ایران به شمول روحانیون بسیار بزرگ آن زمان از آمدن رضاشاه استقبال کردند.
اشاره کردید که برای انگلستان، نفس حضور شخصی بهنام رضاخان مهم نبود.
نفعی برای انگلستان داشت، اما در درجه اول، این بریدن دست و نفوذ روسها در سلطنت ایران بود که برایشان اهمیت داشت.
بعد از اشغال ایران از سوی متفقین در جنگ جهانی دوم، انگلستان با آخرین شاهزاده قاجار که در نیروی دریایی این کشور خدمت میکرد ارتباط گرفت تا ارزیابی کند که آیا او میتواند جانشین رضاشاه شود و سلطنت قاجاریه را احیا کند یا خیر؟ این امر نشان میدهد که برای انگلستان، آنچه اهمیت داشت، نه اشخاص، بلکه صرف تأمین منافع این کشور در ایران بوده است.
البته باید توجه داشت که نفت یک موضوع متفاوت است. نفت برای جهان صنعتی ایجاب کرد که در جاهایی که منابع نفتی وجود دارد، حکومتهای دست نشانده وجود داشته باشند.
در کودتای 28 مرداد 32 هم نفت، همچنان مسأله است و این بار پای امریکا هم به میان میآید. به نظر میرسد امریکا و انگلستان، توأمان تلاش میکنند ایران نتواند به استقلال نفتی و صنعتی دست یابد تا این امر به یک فرآیند جهانی و الگویی برای دیگر ملتها تبدیل نشود.
در اینجا میان مورخان و استراتژیستها اختلاف نظر وجود دارد. بعضیها میگویند تا زمانی که هری ترومن، رئیس جمهوری امریکا بود، میان منافع امریکا و انگلستان وحدت وجود نداشت و بعد از رفتن ترومن انگلیسیها توانستند امریکاییها را متقاعد کنند به پروژه آنها بپیوندند. اینجا نمیتوان بهصورت کامل داوری کرد. اما یک نکته وجود دارد و آن اینکه خود امریکا نفت دارد و از این نظر وضعیت آن با اروپا تفاوت دارد. همین امروز هم اگر دور امریکا دیوار بکشند، امریکا از نظر نفت یا صنعت و نیروی انسانی میتواند روی پای خود بایستد. اما اروپا یا چین اینطور نیستند. در آغاز دوران صنعتی شدن، غرب تمدنی دنبال آن بود تا هر جا که منابع وجود دارد، آن را تملک کند. تملک این منابع نیز با لشکرکشی انجام میشد که به جنگ جهانی دوم منجرشد. بعد از جنگ جهانی دوم با تقسیم بندیهایی برای خود مناطق نفوذ تعریف کردند. در قصه نفت، این محصول چنان برای صنعت جهانی حیاتی بود که ایجاب کرد دولتهای دست نشانده ایجاد شوند. هرجا که نفت هست، اگردولت دست نشانده نباشد، ممکن است برای جهان صنعتی گرفتاری درست شود. زیرا ممکن است کسانی پیدا شوند یا کارهایی کنند که آنان نپسندند و مجبور شوند کارهای سخت انجام دهند. میخواهم بگویم جهان صنعتی متوجه است که اگر منابع در اختیار آنان یا دست نشاندههای آنان نباشد، هزینههای گزافی برایشان درست میشود. لذا اینجا یک حساب ویژه باز میکنند.
بعد از انقلاب اسلامی نیرویی بهنام جمهوری اسلامی شکل گرفت که هم بهدنبال استقلال اقتصادی و سیاسی است و هم میتواند بر مناطق نفوذ آنان در منطقه تأثیر بگذارد. بعد از انقلاب، مسأله غرب تمدنی یا صنعتی با ما چیست؟
باید بررسی کرد که آنان ماهیت انقلاب 57 را چه میبینند. معتقدم ماهیت انقلاب 57 را بویژه امریکا و بخش عمدهای از جهان غرب، تجلی جنبش استقلال خواهی ایرانیان میبینند. در سخنرانی که خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت امریکا که در آن از ملت ایران بابت کودتای 28 مرداد عذرخواهی کرد، به این نکته اشاره کرد که خشم ایرانیان از غرب به خاطر دخالتشان در حاکمیت سیاسی است که از آن ناخرسند بودند. در انقلاب نماهای بهار عربی هم میبینید که دولتهای غربی (غرب سیاسی) همه تلاش خود را به کار بردند تا در ذهنیت افکارعمومی این کشورها، آسیبی را که در گذشته از طریق دولتهای دست نشانده نسبت به آنان ایجاد شده بود جبران کنند و در نتیجه نفرت این ملتها را از جهان غرب کاهش دهند و خود را تطهیر کنند. درباره ایران تصور میکنند که انقلاب ایران واکنشی نسبت به قدرت رساندن پهلویها به دست دولتهای غربی بود و البته این ذهنیت را در ملت ایران به وجود آوردند که دولت دست نشانده خود را آوردند تا ما را چپاول کنند. اصلاً مهم نیست که این ذهنیت درست است یا غلط، آنچه اهمیت دارد این است که این ذهنیت اجتماعی شکل بگیرد و ملتی به این باور برسد. وقتی ملتی به این ذهنیت رسید، طبیعتاً نهضتی را در جهت مقابل آن شروع میکند. امروز گرایش غربزدایانه در ایران نتیجه این دیدگاه است؛ نتیجه غلبه پیدا کردن این ذهنیت نزد کثیری از ایرانیان در اواخر دهه 50 است. به عبارت دیگر، اکثریت قاطع ملت ایران اینطور فکر میکرد که حاکمیت استبدادی ایران وابسته است و چون وابسته است، مستبد است. محمود فروغی پسر ذکاء الملک فروغی، در داوری خود راجع به انقلاب ایران، میگوید که «حکومت ایران در دوران سلطنت اینقدر خود را وابسته به حمایت امریکا میدانست که نیازی نمیدید ببیند جامعه چه میخواهد و چه انتظاری دارد.» او سلطنت ایران در آن زمان را با سلطنت افغانستان مقایسه میکند و میگوید آنان در آن دوره مردمیتر بودند. غرض اینکه ماهیت انقلاب ایران یک ماهیت وابستگی ستیز بوده است. استقلال هم به این معنا بود. به مرور زمان این جریان در داخل کشور شکل گرفت و نهادهای متناسب با خود را ایجاد کرد و تأثیر خود را در بیرون ایران گذاشت و جریانی قابل توجه در منطقه پدید آورد و در این سو و آن سو از این فضای ذهنی جنبشهایی الهام گرفتند. وقتی قدرتی مانند امریکا به این وضعیت نگاه میکند، میتواند دو نوع واکنش نشان دهد: یکی اینکه بگوید جبران کنیم، به این معنی که با اتخاذ رفتارها و سیاستهای تازه فصل تازهای را باز کنیم و خاطرات گذشته را بزداییم. به باور من، بخشی از قدرت موجود در امریکا که با درگیری زیاد سازگاری ندارد و از آن خیلی سود نمیبرد، ممکن است چنین دیدگاهی داشته باشد، یعنی طبقات صنعتی که به منابع انرژی و صنایع نظامی زیاد وابسته نیستند. اما بخشی از نیروهای سیاسی که پایگاه قدرت آنان در صنایع نظامی و نفتی است، تصمیم متفاوتی میگیرند. این بخش، نه بهخاطر وضع ایران، بلکه بهخاطر اهداف اصلی خودشان، یعنی قدرتی که به صنایع نظامی و سنگین متکی است، ترجیح میدهد مناطق مختلفی از دنیا متشنج باشد. زیرا در این صورت کشورهای مختلف اسلحه بیشتری از آنان میخرند و صنعت و اقتصاد آنان رشد خواهد داشت. بنابراین بسیار طبیعی است که این دو جریان در امریکا بهخاطر نوع منافعی که دارند، سیاستهای کلاً متفاوتی را اتخاذ کنند. من احساس میکنم ماهیت انقلابی ایران به انضمام شکافی که در حاکمیت و در سازمان سیاسی امریکا وجود دارد، میتواند توضیح دهد که چرا از بعد انقلاب تا امروز در مناسبات ایران و امریکا اینقدر فراز و فرود وجود دارد و چرا دولتها در امریکا با ایران یکدست رفتار نکردند. چرا برخی نرمتر و برخی خشنتر برخورد کردند؟ ضمن اینکه هیچ کدام وارد جنگ مستقیم با ایران نشدند و به احتمال قوی حالا حالا هم وارد جنگ نخواهند شد.
عده قلیلی از اپوزیسیون میگویند که امریکا و غرب ناجی ما است و سازش با این کشور میتواند برای ما آبادانی بیاورد، ولو اینکه امریکاییها سوار بر تانک وارد ایران شوند. غیر از این عده قلیل، به باور شما نیروهای سیاسی، فکری و بورژوازی و به طور کلی آن چه جامعه ما را تشکیل میدهد، چه نگاهی به امریکا و غرب دارد و نقش این کشور را در مناسبات داخلی ما چطور میبیند؟
ما یک امریکا نداریم، بلکه چند امریکا داریم. ایران هم همینطور است و یکدست نیست. خارجیها هم این را میفهمند که یک ایران نداریم، بلکه چند ایران داریم. همچنان که در امریکا گرایشهای مختلفی در حکومت وجود دارد، در ایران هم گرایشهای مختلفی در حاکمیت وجود دارد و حتی تفاوت گرایشها درون حاکمیت گاهی به کشمکش علیه یکدیگر هم منجر میشود. در امریکا هم گروهها و گرایشهای مختلف سیاسی هستند. یک طیف آنان نومحافظه کاران هستند که بدترین طیف جمهوریخواهان قدرتگرا را شامل میشوند. اما طیفهای دیگر هم در حاکمیت امریکا هستند که با هم دعوا دارند و ما از دعوای آنان خبر داریم. با توجه به این مقدمه، میتوانیم این طور بگوییم که بخشی از اپوزیسیون ایران در خارج از کشور و متأسفانه عدهای در داخل، تصورشان این است که منافعشان در رسیدن به قدرت، از طریق همکاری با بخشی از حاکمیت امریکا که خصومت شدیدتر یا موضع سخت تری نسبت به ایران دارد، بهتر پیشرفت میکند. فکر میکنند آن بخشی از حاکمیت امریکا که نسبت به ایران موضع ملایم تری دارد و اهل گفتوگو است، پروژه اصلی اش سرنگون کردن حاکمیت در ایران نیست، بلکه تغییر رفتار است. بنابراین فکر میکنند این بخش از حاکمیت امریکا به سود این اپوزیسیون عمل نمیکند. در نتیجه میگویند حالا که دری به تخته خورده و دولت امریکا دارد فشار میآورد تا دولت را در ایران سرنگون کند، ما هم همراه شویم. امیدوارند فشارها به نتیجه برسد و قدرت را در ایران به دست بگیرند. پیشتر دیگران همین خبط را کردند. در همین عراق، بخشی از مبارزان قدیم علیه صدام عین همین خطا را مرتکب شدند و فکر میکردند وقتی بوش تصمیم گرفت صدام را سرنگون کند، آنان میتوانستند از کنار این حرکت نظامی استفاده ببرند. حتی در قرن پیش هم کسان دیگری همین کار را کردند، اما این سیاست دوراندیشانه نیست. زیرا آن نیروی خارجی از نظر وزن اصلاً با نیرویی که میخواهد از آن استفاده کند قابل مقایسه نیست و از اینرو این اپوزیسیون بسیار راحت به یک ابزار در اختیار کشور صاحب قدرت تبدیل میشود؛ تا زمانی که بخواهد از آن استفاده میکند و بعد مانند یک دستمال آن را دور میاندازد. اینجا گفتنی است که درست است این بخش از اپوزیسیون کار احمقانهای میکند، اما باید آن سوی سکه را هم دید. ما در ایران بهعنوان ملت و حکومت نسبت به کشور خود وظایفی داریم. یک وظیفه این است که پنجرههایی را بگشاییم تا حداکثر نیروی وفادار به کشور بتواند در فرآیند ساختن و در فرآیند سیاسی کشور مشارکت فعال کند. ما باید فرآیند سیاسی را باز کنیم تا در این گشودگی، روند شدت گرفتن خصومت و انگیزه تبدیل رقابت اقلیت به خصومت را کاهش دهیم. این سکه دو رو دارد، یعنی اگر از اپوزیسیونی که با نیروی خارجی مرزبندی نکرده انتقاد میکنیم، همزمان باید به سیاستها و راهبردهایی در داخل که مرزبندیها را تنگ میکند هم انتقاد کنیم.
غیر از اپوزیسیونی که اشاره کردید بدشان نمیآید نقش احمد چلبیهای عراق را بازی کنند، میخواهیم بدانیم به باور شما، طبقه متوسط، روشنفکری، بورژوازی یا طبقه کارگری، چه نگاهی به غرب دارند؟ آیا مانند روشنفکران اوان مشروطه نگاه خوش بینانهای دارند یا اینکه نگاه مبتنی بر واقع بینی است؟
اگر از منظر توصیهای بپرسید، پاسخ خواهم داد که نیروهای سیاسی، فرهیختگان، فرهنگسازان و عموم ملت ایران هوشیارند و باید حواسشان جمع باشد که رقابت، با دشمنی تفاوت دارد. بهعبارت دیگر، نباید سر رقیب را با سنگ دشمن شکست، زیرا این سنگ به سر خود ما و مردم هم خواهد خورد. اما اگر بخواهید توصیفی به این پرسش پاسخ دهم، خواهم گفت که اظهارنظر در این زمینه به مطالعات میدانی نیاز دارد و باید بررسی و مطالعه کنیم که نیروها، اقوام و خرده فرهنگهای موجود که مؤلفههای کیان ایرانی را تشکیل میدهند، اکنون چه نگرشی نسبت به غرب دارند. در اوایل بهارعربی در ایران مقداری این ذهنیت دیده میشد و در نوشتههای برخی بود که تصور میکردند نیروی خارجی میتواند در جهت بهبود ایران عمل کند، اما اکنون بعد از اینکه بهار عربی به خزان عربی تبدل شد، ندیدم در داخل کسی چنین نگرشی به نیروی خارجی را تأیید کند. بهطور کلی، نیروی خارجی در ایران، امروز دو مشکل دارد که باید به آن توجه کرد؛ نخست اینکه با استقرار جامعه مدنی قوی در ایران مخالف است، با استقرار دولت قوی هم مخالف است. زیرا استقرار جامعه مدنی و دولت قوی لامحاله به انسجام ملی، به تواناشدن برای پیگیری منافع ملی و مقابله با زیاده خواهیهای خارجی منجر میشود. جامعه مدنی قوی و دولت قوی، موقعیت ایران را نسبت به قدرتهای کوچک منطقه بشدت تقویت میکند و زمینه تحریکپذیری این نیروها علیه ایران را کاهش میدهد. به این دلایل نیروی خارجی نمیخواهد در ایران دولت و جامعه قوی پدید بیاید. لذا علیالدوام مداخلاتی خواهد داشت تا به هرکدام از اینها آسیب بزند. اگر اینطور به ماجرا نگاه کنیم، معتقدم نیروهایی که دغدغه دموکراسی یا توسعه ایران را دارند، باید یک اصل بسیار بزرگ را در نظر بگیرند، اینکه توسعه و دموکراسی از بستر دولت نیرومند و جامعه مدنی نیرومند بهدست میآید. دولت شلخته ضعیف ناتوان، نمیتواند ارزشهای دموکراتیک را در خود جلوه گر کند. دولت قوی هم در فقدان جامعه مدنی نمیتواند ثبات خود را حفظ کند و بسیار سریع دستخوش شکاف و تضاد شده و بخش عمدهای از نیروی آن هدر خواهد رفت.
این چیزی است که آقای عجم اوغلو و رابینسن در کتاب «راه باریک آزادی» از آن به اثر ملکه سرخ یاد میکنند، یعنی قوی و پرظرفیت شدن همزمان جامعه و حکومت.
همین طور است. تصور میکنم بخشی از نیروهای سیاسی که در خارج فعالند، این را میفهمند اما متأسفانه نگاه و برداشتشان از داخل این است که جایی برای فعالیت آنان نمانده است. ما نباید طوری رفتار کنیم که نیروهای سیاسی که بخشی از ما یا بخشهایی از حکومت را قبول ندارند، ناامید شده و اینطور تصور کنند که هیچ راهی وجود ندارد؛ یا باید له شویم و از بین برویم یا باید ابزار دست دیگران بشویم.
نیم نگاه
یکی از زمینههای بسیار مؤثر قدرت گرفتن و نفوذ خارجیها در ایران، فقدان دولت مدرن است؛ یک حکومت یکپارچه ملی که بتواند در سرزمینهای خود اعمال حاکمیت کند
عدهای از ایرانیان فکر میکردند نیروهای خارجی میتوانند در دستیابی به پیشرفت و ترقی کمک حالشان باشند. در میان آنان، کم بودند کسانی مانند امیرکبیر که میفهمیدند در مراوده با یک خارجی، چطور باید مرز را حفظ کرد
به مرور زمان در همه طبقات، اعم از حاکمان و تاحدی مردم کوچه و خیابان، ارزیابی درباره نقش غرب تمدنی در تحولات ایران واقع بینانهتر و آسیبهای آن بهتر دیده میشود. به مرور زمان نیات واقعی پشت سیاستهای غرب تمدنی را بهتر درک کردند
مرحوم آخوند خراسانی بهعنوان یکی از بنیانگذاران مشروطه در نامههایی به رهبران آن زمان جهان مانند ملکه انگلستان، امپراطور پروس، روسیه و حتی به پاپ، گله میکند که شما با ادعاهای بشردوستانه آمدید، اما در عمل کار دیگری میکنید
ماهیت انقلاب 57 را بویژه امریکا و بخش عمدهای از جهان غرب، تجلی جنبش استقلال خواهی ایرانیان میبینند
غرب تصور می کند انقلاب ایران واکنشی نسبت به قدرت رساندن پهلویها به دست دولتهای غربی بود و البته این ذهنیت را در ملت ایران به وجود آوردند که دولت دست نشانده خود را آوردند تا ما را چپاول کنند
نیروهای سیاسی و عموم ملت ایران باید حواسشان جمع باشد که رقابت، با دشمنی تفاوت دارد. نباید سر رقیب را با سنگ دشمن شکست، زیرا این سنگ به سر خود ما و مردم هم خواهد خورد
قطعاً آسیبهایی که دولتهای خارجی بویژه غرب سیاسی، از مشروطه به این سو وارد کرده، به مراتب بیشتر از فواید آن بوده است
موضع انگلستان قبل و بعد از کشف نفت در ایران، به نحو رادیکالی تغییر کرد. پساز کشف نفت، انگلستان به ایران به چشم یک شکار نگاه میکرد و تنها برای او یک چیز مهم بود؛ اینکه ایران در اختیار یک مشت دست نشانده باشد
در جریانهای مشروطه بویژه مداخلات انگلستان و نیز مداخلات روسیه تزاری، بشدت به زیان دینامیسم و پویایی طبیعی جامعه ایران عمل کرده است
پس از انقلاب اسلامی نیز مداخلات امریکا به دینامیسم طبیعی جامعه ایران آسیب زده است
خبرنگار
در تاریخ جمهوری اسلامی تأثیر غرب در فرآیندهای توسعه ایران مثبت نبود، چه بسا مخرب هم بوده است. چند مثال بارز و آشکار در این زمینه وجود دارد؛ اعمال تحریمهای داماتو در دولت کلینتون علیه ایران، محور شرارت خواندن ایران در دوره بوش، آن هم زمانی که ایران دیدگاه گفتوگوی تمدنها را مطرح کرده بود و این آخری، خروج ترامپ از توافق برجام که به اذعان همه طرفها، ایران همه تعهدات خود را اجرا کرده بود. مسأله اینجا است که این تأثیر مخرب و آسیب زا، حتی پیش از جمهوری اسلامی هم وجود داشته است. از دوره قاجار تا امروز، قدرتهای بزرگ خارجی، اعم از روسیه، انگلستان و بعدها امریکا، هرگاه در مناسبات داخلی ما مداخله کردهاند، نتیجهای جز تضعیف جامعه ایرانی و توقف فرآیند داخلی توسعه نداشتهاند. برپایه چنین تجربههای تاریخی است که امروز جامعه شناسان و نظریه پردازان ایرانی معتقدند طبقه متوسط و چه بسا سایر طبقات و گروههای اجتماعی، دیدگاه مثبتی نسبت به غرب ندارند. حسین واله، استاد دانشگاه شهید بهشتی از جمله اینها است که معتقد است اساساً غرب، نه وجود دولت قوی را در ایران میپسندد، نه بودن جامعهای قوی را. زیرا این دو، به مثابه سدی مقابل مداخلات مخرب این قدرتها عمل خواهند کرد. به همین دلیل است که قاطبه جامعه ایرانی نیز پس از تجربههای تاریخی چه بسا مخرب، دیدگاه مثبتی نسبت به غرب و مداخلات آن ندارد. در گفت و گو با حسین واله، نقش غرب در تاریخ ما بازخوانی شد که در ادامه می خوانید.
دکتر تقی آزاد ارمکی معتقد است که بعد از خروج یکجانبه امریکا از برجام، دیدگاه طبقه متوسط درباره نقش غرب در فرآیند توسعه و رشد اقتصادی ایران دگرگون شد. او معتقد است اگر طبقه متوسط تا پیش از این، نسبت به این نقش خوشبین بود، حالا نگاه منفی پیدا کرده است. شما هم در گفتوگوی پیشین با ما، ایدهای را درباره تأثیر منفی مداخلات غرب بر مناسبات درونی و تحولات تاریخی ایران مطرح کردید. امروز آیا ایده دکتر آزاد ارمکی را تأیید میکنید؟
درباره دیدگاه طبقه متوسط نسبت به غرب نظرسنجی مدونی در اختیار ندارم. اما حدس قوی میزنم که این گزارش پر بیراه نباشد. از این باب که در حد ارتباطات شخصی با کسانی که اهل فکر و نظر هستند، میبینم که چنین توجه و نگاهی کم و بیش شکل گرفته است. در گذشته نزدیک، وضعیت اجتماعی ما به این صورت بود که میان مضمون افکارعمومی در شهرهای مختلف در حاشیه و مرکز تفاوت چندانی وجود نداشت. بنابراین میتوان گفت در دهههای اخیر، چه قبل از انقلاب، چه پساز انقلاب؛ در دوران جنگ و پساز آن، جامعه ایران شاهد نحوه مواجهه دولتهای بزرگ با ایران بوده است. از اینرو بعید نیست که چنین دیدگاه منفی نسبت به غرب در ایران قوت گرفته باشد.
میخواهیم یک بررسی تاریخی داشته باشیم. نقش انگلستان در مناسبات داخلی ما از اواخر دوره قاجار قویتر میشود و پس از 28 مرداد 32 هم شاهد چنین نقش آفرینی از سوی امریکا هستیم. به باور شما، حضور غرب در مناسبات داخلی ایران چگونه کاتالیزوری بوده است؟ با پویشهای تاریخی و ملی ما همراستا بود یا اینکه سعی شد این تلاشهای ملی را هدایت، کنترل یا اساساً خفه کنند؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید برخی ترمهای تئوریک را تشریح کرد. من با برخی پیش فرضها درباره ارتباط ایران با جهان خارج موافق نیستم و معتقدم این پیش فرضها مبتنی بر اغتشاشهای مفهومی است. بهطور اجمال میتوانم بگویم که از اوان مشروطیت، نیروی خارجی نقش بسیار پررنگی در ایران پیدا کرد. این مسأله منحصر به انگلیسیها هم نیست، روسیه و حتی عثمانی نیز در مسائل سیاست داخلی ایران دخالت میکردند. یک بررسی ساده نشان خواهد داد که این مداخلات بسیار بیشتر از آنکه اثر مثبت داشته باشد، زیانبار بوده و اثر منفی گذاشته است. این قضاوت در سطح است. بررسی عمیقتر این مسأله نیازمند برخورداری از نگاهی واقعگرایانهتر است. وقتی مداخلات خارجی مطرح شود، ابتدا با دیدگاه توطئه گرایانه مواجه میشویم؛ دیدگاهی که فرض میکند جامعهای یا دولتهایی همه وقت و انرژی خود را صرف ایجاد مشکلات برای ما میکنند و علی الدوام در حال طراحی و اجرای توطئه هستند. مظفر بقایی، رئیس حزب زحمتکشان درباره خاندان پهلوی میگوید که آنان نسبت به جریانهای داخلی درون کشور تصور میکردند که همه چیز بهدست انگلیسیها کنترل میشود. من این نگاه توطئه انگارانه را کلیشهای میدانم و معتقدم باید واقعگرایانه و آسیب شناسانه به مسأله نگاه کرد. به عقیده من وقتی در عرصه سیاسی، اجتماعی یا بینالمللی، اتفاقی میافتد، این اتفاق علل واقعی عینی مشخص دارد که ممکن است ما آنها را پیدا نکنیم، اما این علتها وجود دارند. از این نظر، میتوان اینطور گفت که هم آن مداخلات در فرآیندهای داخلی ما و هم تأثیرپذیری ما از آن مداخلات، دلایل بسیار مهم دارند. باید بررسی کرد که علت و ریشه آنها چیست و به چه دلایلی ایران تحت تأثیر آن قرار میگرفته است؟ اگر اینطور به مسأله نگاه کنیم، پاسخ سؤال شما قدری پیچیدهتر خواهد بود.
بنابراین ادامه بحث را از همین جا دنبال کنیم. زمینههای حضور یا نقش آفرینی قدرتهای خارجی در ایران چه بود؟ ضعف اقتصاد، ضعف ساختار مرکزی قدرت بوده، یا ضعف فرهنگی و اجتماعی ما؟ چه عاملی باعث شد که روسیه، عثمانی و انگلستان در ایران شروع به یارگیری و مداخله کردند تا فرآیندهای سیاسی ما را به نفع خود هدایت کنند؟
به باور من، مداخلات نیروهای خارجی در ایران، هم زمینهها و هم علل خود را دارد. درباره علل، میتوان گفت که از یک نگاه کلی، طبیعی است که این مداخلات رخ دهد. به این معنی که از زمان وقوع انقلاب صنعتی در غرب، الگوی تولید ثروت و بهدنبال آن مناسبات مبتنی بر توزیع و مناسبات اجتماعی و نیز روابط بینالملل بهصورت ریشهای تغییر کرد. کشورها یا ملتهایی که به فناوری مدرن دست یافته بودند، به توانایی غیرقابل مقایسهای در تولید ارزش افزوده دست یافتند. صنعت هم به دو چیز اساسی یعنی موادخام مانند انرژی و بازار مصرف نیاز داشت. از اینجا استعمار کلید خورد. جوامعی که هنوز فرآیند صنعتی شدن را طی نکرده و با روش سنتی سیر میکردند، تاب مقاومت در برابر این نیروی تازه نفس را نداشتند، در نتیجه بهطور طبیعی توازن قوا به هم خورد و در این حالت، دولتی که قدرت بیشتری داشت، دخالت و سعی میکرد به هر نحوی بر دولتها و جوامع دیگر تسلط پیدا کند. این فرآیند نه فقط در ایران، بلکه در هند، آسیا و آفریقا هم دیده میشود. ما هم به نوبه خود با این مسائل درگیر بودیم، اما مسأله ما یک تفاوت عمده با دیگران داشت و آن تفاوت از موقعیت ژئوپلتیک ایران ناشی میشد. زیرا ایران دروازه غرب جغرافیایی و آسیا است. این موقعیت انگیزه بیشتری برای دولتهای بیرونی ایجاد میکرد تا این منطقه را در کنترل خود نگه دارند. در کنار این علل طبیعی زمینههایی هم وجود داشت که به تعبیری، هنوز هم وجود دارد. زمینه عمده این واقعیت است که ایران در فاصله صفویه تا قاجاریه دستخوش یک واگشت و بحرانهای بسیار اقتصادی، علمی و فرهنگی شد تا جایی که در دوره قاجار گرفتار بدترین بحرانها شد. به این دلایل ایران از قافله تحول علمی و فناوری و در نتیجه از قافله رقابتگران در تولید اقتصادی بهطور کلی عقب ماند. این فرآیند تا اواخر دوران ناصرالدین شاه ادامه یافت و در این دوره بود که آرام آرام کسانی متوجه شدند دنیای دیگری هست و جاهای دیگری از دنیا اتفاقات دیگری رخ داده است. در این دوره امیرکبیر را داریم که برای جبران این عقب ماندگی تلاشهایی انجام میدهد. در کنار مشکلات ناشی از عقب افتادگی علمی و فناوری و اقتصادی، بهنظر میآید یکی از زمینههای بسیار مؤثر قدرت گرفتن و نفوذ خارجیها در ایران، فقدان دولت مدرن است؛ یعنی یک حکومت یکپارچه ملی که مثلاً در چارچوب پیمان وستفالی بتواند در سرزمینهای خود اعمال حاکمیت کند. در اغلب دوران قاجار شاهد یک نوع ملوک الطوایفی بسیار عقب افتاده و مغشوش هستیم. در این دوران اسم پادشاه را داریم، اما پادشاه واقعی نداریم. کشور واقعی و حکومت یکپارچه نداریم چه رسد به اینکه یک امپراطوری داشته باشیم. بنابراین فقدان یک دولت متمرکز و یکپارچه و به جای آن انتشار قدرت متکی به عشایر و اقوام در مناطق مختلف، خلأای ایجاد کرد که هر کسی، از جمله خارجیها میتوانست از این خلأ استفاده کند.
میدانیم که در این مداخلات، روسیه تزاری بخشهای زیادی را از ایران جدا کرد، انگلستان هم نقش زیادی در جدایی افغانستان از ایران داشت. با این ملاحظات، برخی معتقدند غرب یا قدرتهای مسلط آن زمان، حاضر بودند تا پای نابودی کلیت ایران پیش بروند تا منافع خود را حفظ کنند. دیدگاه شما چیست؟
به باور من تصوری که ما امروز از دولتهای غربی مانند انگلستان و امریکا داریم، با تصوری که آنان از خودشان دارند، یا حتی با تصوری که مثلاً 100 سال پیش ایرانیان از آنان داشتند و نیز تصوری که 100 سال پیش این دولتها از خودشان داشتند، بسیار با هم تفاوت دارد. ضمن اینکه باید روشن کنیم که ما عموماً واژه غرب را به سه معنای متفاوت بهکار میبریم که گاهی با هم مغشوش میشوند. گاهی منظور ما از غرب، غرب تمدنی است؛ یعنی بخشی از جهان که از قرن 16 و 17 میلادی با انقلاب صنعتی تغییر مسیر داد و مدل جدیدی از زندگی را ساخت. در این تعریف، غرب شامل ژاپن و روسیه هم میشود. گاهی منظور ما از غرب، غرب سیاسی است که ناظر به دوره جنگ سرد است، یعنی از میانه جنگ جهانی دوم تا دهه 80 قرن گذشته که شاهد یک بلوکبندی در قدرتهای جهانی هستیم که در اینجا، منظور از غرب، اردوگاه سرمایهداری است. گاهی منظور ما از غرب، غرب جغرافیایی است، یعنی کشورهایی در غرب ما قرار دارند که ترکیه جزو غرب جغرافیایی ما است، اما غرب تمدنی و سیاسی ما محسوب نمیشود. این تفکیک از اینرو ضروری است که در بررسی برخوردهای دوره قاجار یا بویژه از دوره مشروطه، باید مشخص شود که منظور ما از غرب چیست. معتقدم منظور ما از غرب باید غرب تمدنی باشد، یعنی جهان صنعتی که به تاخت بهسمت صنعت پیش میرفت. در این معنی، کشورهایی مانند انگلستان، روسیه، ژاپن، فرانسه و امریکا بهعنوان غرب تمدنی، با گسترش صنعت، نیازمند منابع، نیروی انسانی و بازار بودند و برای تأمین اینها نیز بهدنبال مناطق نفوذ رفتند. زیرا اگر بازاری برای محصولاتشان پیدا نمیشد نه تنها بهدلیل انباشت تولیدات، قیمتها میشکست، بلکه از دیگر رقبا هم عقب میماندند. در نتیجه ناچار بودند حوزه نفوذ یا سلطه خود را گسترش دهند. این سنخ از کشورگشایی یا کسب سیطره، بهطور کلی متفاوت است با گرایش به کشورگشایی که در امپراطوریهای باستان دیده شد. در چنین رویکردی، یکی از مهمترین اهداف برای این کشورها، خاورمیانه و ایران بود؛ به دو دلیل: به خاطر وجود منابع، بویژه نفت و دیگر اینکه این بخش از جهان میراث دار آخرین امپراطور خسته بود، یعنی آخرین تمدنی که دارد از نفس میافتد. حال با توجه بهعلت توجه آنان به خاورمیانه، میتوانیم بگوییم که چرا روسها به ایران رو کردند. آنها آمدند زیرا ایران همسایه آنان بود، انگلیسیها نیز نخست عمدتاً بهخاطر رقابت با روسها به ایران توجه کردند، بویژه اینکه انگلیسیها نگران دستیابی روسها به هندوستان از طریق ایران و افغانستان بودند. البته پس از امضای قرارداد رویترز و کشف نفت، ایران مستقلاً برای انگلستان موضوعیت پیدا کرد. از اینجا یک پارامتر جدید وارد میشود. آنچه در این دوره از تاریخ شاهد هستیم، نبرد فرشته و دیو نیست، بلکه ناشی از تلقی خاصی در ایران از بروز تحولی تاریخی در دنیاست. به عبارت دیگر، سیطره انگلیسیها و بعد نفوذ شوروی به این صورت نبود که مردم ایران در نبردی با آنان شکست خورده باشند. این فرآیند شکل دیگری داشت. به عبارت دقیق تر، این اتفاق با جنگ چالدران کاملاً تفاوت داشت. هرچند در جنگ چالدران هم اگر ایرانیان تحریک نمیکردند و بار سنگینتر از توان خود بر نمیداشتند، چه بسا آن جنگ ویرانگر و دو معاهده ننگین قابل اجتناب بود. تفاوت سیطره خواهی و حضور غرب تمدنی با آن دو جنگ، در این است که بخش عمدهای از ایرانیان فکر میکردند اساساً مدل جدید زندگی بههمین صورت وارد میشود و قابل اقتباس است. بهحرفهای روشنفکران آن زمان دقت کنید. یک نماد آن آقای تقیزاده است که میگوید از فرق سر تا نوک پا باید غربی شویم. منظور من از بیان این سخنان این است که اگر نه با نگاه اخلاقی بلکه با نگاهی تاریخی به تحولات رخ داده نگاه کنیم، آنگاه رخدادها را در جای خودش قرار میدهیم و معنا میبخشیم. در آن دوره، عدهای از ایرانیان که آدمهای دون پایهای هم نبودند، واقعاً فکر میکردند که نیروهای خارجی میتوانند در دستیابی به پیشرفت و ترقی کمک حالشان باشند. در میان آنان، کم بودند کسانی مانند امیرکبیر که میفهمیدند در مراوده با یک خارجی، چطور باید مرز را حفظ کرد. در مقابل، بسیاری تصور میکردند این نیروی تازه نفس هرچند ضرباتی خواهد زد، اما از جهاتی مفید خواهد بود و میتوان به آن تکیه کرد. بههمین دلیل است که ما در آن دوره، شاهد بروز گرایشهایی مانند انگلوفیل یا روسوفیل هستیم. توصیف این نخبگان به خائن یا نردبان خارجیها تقسیمبندی امروز ما است. اگر به گذشته برگردیم، میبینیم که آنان این طور به مسائل نگاه نمیکردند.
این تلقی روشنفکران که غرب میتواند به رشد ایران کمک کند یا اینکه میتوان در مقابل استبداد داخلی از آن کمک گرفت، چه زمانی به پایان رسید؟ آقای کاتوزیان معتقد است قرارداد 1919 که در زمان افول قاجار تنظیم شد، با فشار افکارعمومی ایران ملغی شد. این ملغی شدن، نشان میدهد که در انتهای قرن 12 هجری شمسی یا پایان قاجاریه، دیدگاه ایرانیان نسبت به غرب سیاسی بویژه انگلستان تغییر کرده بود و دیگر قائل به نقش مثبت برای آنان نبودند.
درست است، به این معنی که به مرور زمان در همه طبقات، اعم از حاکمان و نخبگان وابسته به طبقه حاکم و روشنفکران اهل اطلاع و غیروابسته، طبقه روحانیت و تاحدی مردم کوچه و خیابان، تحولی را شاهدیم، ارزیابی درباره نقش غرب تمدنی در تحولات ایران واقع بینانهتر میشود و آسیبهای آن بهتر دیده میشود. به مرور زمان نیات واقعی پشت سیاستهای غرب تمدنی را بهتر درک کردند. به نامههای مرحوم آخوند خراسانی بهعنوان یکی از بنیانگذاران اصلی انقلاب مشروطه نگاه کنید. او در نامههایی به رهبران آن زمان جهان مانند ملکه انگلستان، امپراطور پروس روسیه و حتی به پاپ، گله میکند که شما با ادعاهای بشردوستانه آمدید، اما در عمل کار دیگری میکنید. او در نامههای خود میپرسد چرا رفتارتان در ایران برخلاف ادعاهای شما است؟ این امر و مواردی از این دست نشان میدهد که آرام آرام، آنان که چشمشان به غرب بود و غرب تمدنی را کعبه آمال خود میدیدند، چشمشان به آن سوی پرده هم باز شد و از آن نگاه خوشبینانه فاصله گرفتند. این مسأله در سیاستمداران هم دیده میشود. حتی رضاشاه هم میگوید مرا انگلیسیها روی کار آوردند، اما من تلاش کردم راه خودم را بروم که در مواقعی به منافع آنان برخورد میکرد. غرض اینکه طیفهای اجتماعی که در گذشته نیاکان سیاسی آنان واقعاً به غرب امید بسته بودند، آرام آرام دریافتند که امید بستن کار درستی نیست و نتیجه گرفتند که باید تلاش کنند از نقاط قوت آنان استفاده کنند، اما اجازه ندهند که غرب از آنان نردبان بسازد.
این تغییر فکری و نگرش مربوط به چه دوره زمانی است؟
این تحول 50 سال طول کشید. از دوران امیرکبیر میبینیم که در تهران آرام آرام کارهایی را برای مهار سفارت انگلستان یا روس آغاز کرده و تلاش میکند امور را کنترل و آنان را سر جای خود بنشاند. امیرکبیر اینقدر درایت داشت و میدانست که اگر دست و پای آنان باز شود، آنان صرفاً دنبال منافع خود خواهند بود. البته در همان دوره، معدود شهروندانی هم از کشورهای توسعه یافته در ایران بودند که در حوزه علم و فرهنگ یا حتی در سیاست دوش به دوش ایرانیان، مبارزه و کار میکنند و حتی کشته هم میشوند.
باسکرویل یک شهروند امریکایی بود که در مدارس ایران تدریس میکرد، اما دوش به دوش مشروطه خواهان تبریز علیه استبداد جنگید و شهید شد.
بههمین دلیل معتقدم نمیتوانیم همه افرادی را که از غرب تمدنی به ایران آمدهاند یک کاسه ببینیم یا همه آنان را شیطان بدانیم و بگوییم آنچه در 150 سال تاریخ ایران شاهد آن بودیم، برخورد شیطان و فرشته بود. چنین دیدگاهی مبتنی بر واقعیت تاریخی نیست، بلکه بیشتر برخورد توطئه انگارانه با واقعیتهای تاریخی است. واقعیت تاریخی این است که ما جامعهای نیمه گسیخته، از نظر سیاسی پاره پاره و به لحاظ فرهنگی، اقتصادی و علمی عقب افتاده بودیم. استبداد در داخل بیداد میکرد و نظم اجتماعی ضعیف بود. این جامعه با همه شکافهای خود، شکاف دیگری را هم تجربه میکند: برخی معتقد بودند باید هرچه غرب تمدنی دارد اخذ کنیم تا آدم شویم. یک جریان دیگر هم درست عکس این مسأله فکر میکند و میگوید باید هرچه غرب تمدنی دارد را کنار گذاشت.
بنابراین، تا زمان شکلگیری دولت مدرن در ایران، یعنی دولتی که بتواند اقتدار سیاسی خود را بر همه نواحی سرزمینی اعمال کند وبا تکیه بر قدرت اقتصادی و سیاسی خود، تلاش میکنند فرآیندهای سیاسی ایران را مدیریت کرده و هرجا که زمینهای پیدا کنند، منافع حداکثری خود را تأمین کنند. چه زمانی ایرانیان نسبت به این نیروی جدید حساس شدند؟
در مجالس اول و دوم مشروطه و حتی در دوران رضاشاه شاهد فعالیت نیروهای استقلال خواه در ایران هستیم. درست است که این نیروها دست بالا را ندارند، اما حضور دارند. در اینجا ضروری است که بار دیگر مسألهای را توضیح دهم! ما از منظر امروز به مسائل تاریخی نگاه میکنیم، از منظری که طی آن دوران جنگ سرد را پشت سر گذاشته ایم، دیوار برلین فروریخته و مارکسیسم به تاریخ پیوسته است. از این منظر، شاید این طور تصور کنیم که اگر برخی نیروها نتوانند مرز میان نیروی خارجی و داخلی را رعایت کنند، نیروی باطل بودند و دیگران نیروی خیر. اما ما باید به دوران مشروطه بازگردیم و شرایط ایران در آن دوران را در نظر بگیریم، بویژه زمانی که انقلاب بلشویکی رخ داد. در انقلاب بلشویکی در روسیه، ناگهان یک جریان چپگرای بسیار نیرومند به قدرت رسید که پیام آن به ایران هم آمد. بنابراین عجیب نیست که برخی از نیروهای ما طرفدار شوروی شوند. به عبارت دیگر، آنچه که براساس آن امروز رفتار این نیروها را نکوهش میکنیم، ناشی از فضای فکری و سیاسی امروز است، اما در آن دوره، آنان اینطور فکر نمیکردند. آنان نیروهایی بودند که برای رهایی از استبداد داخلی یا عقب افتادگی سیاسی و اقتصادی، از فرط استیصال دنبال دریچه نجاتی میگشتند و بر این اساس فکر میکردند این دریچه نجات در مارکسیسم پیدا خواهد شد. اساساً گرایش به استقلال که پس از انقلاب اسلامی پدید آمد و در گذشته به این شدت نبود. مضافاً اینکه در آن زمان حکومت ایران وابستگی محکمی با طبقات اجتماعی ایران نداشت و فقدان این رابطه ارگانیک سبب شد حساسیت یا دغدغه حکومتی به طبقات یا گروههای پایین انتقال پیدا نکند. به همین دلیل نیروهای سیاسی آن زمان، مبارزه سیاسی با حکومت را منافی نزدیکی به انگلستان یا شوروی نمیدانستند، چه بسا فکر میکردند در همکاری با شوروی موفق خواهند شد ایران را از وضعیت اسفبار آن زمان خارج کنند. بنابراین، اینکه امروز بهای بسیار بیشتری به استقلال میدهیم، یا چون به فرآیندهای طی شده نگاه پسینی داریم، باعث میشود قضاوت دیگری راجع به رفتار آنان داشته باشیم.
رفتار غرب سیاسی با ایران در این دوره چه تفاوتی پیدا کرد؟ زیرا یک دیدگاه میگوید اگر مداخلات قدرتهای غربی در امور ایران نبود و اجازه داده میشد تحولات تاریخی ما، در بستر ملی خودش دنبال شود، چه بسا فرجام تاریخی ما چیز دیگری بود.
حتماً همینطور است. البته باز هم تأکید کنم که منظور من این نیست که درباره روندهای طی شده و درست و غلط بودن کنشهای کنشگران داوری نکنیم، بلکه به باور من، در این تحلیلها نباید پیش فرضهای امروز را بر وقایع آن زمان تحمیل کرد. به این معنی که فکر نکنیم مثلاً کنشگران در دهه 20 با همان تصور و تفکری آن کنشها را انجام دادند که ما امروز داریم. باید میان نقد اخلاقی و نقد سیاسی تفکیک قائل شویم. در نقد سیاسی میگوییم آن تصمیم با توجه به پیامدهای آن درست بود یا نادرست. لذا ما در قضاوت رفتار محمدعلی فروغی در جایگزین کردن محمدرضا بهجای رضاشاه، شاید اینطور قضاوت کنیم که بهلحاظ اخلاقی کار درستی کرد، یعنی تا جایی که فروغی میتوانست وضعیت ایران را بفهمد، در این باور موجه بود که برای یکپارچه نگه داشتن، منسجم نگه داشتن آن و از دست ندادن ایران، رضاشاه استعفا دهد و محمدرضا جای او بیاید. اما بهلحاظ سیاسی، شاید بتوانیم بگوییم فروغی اشتباه کرد و شاید میتوانست راه دیگری برای جایگزین رضاشاه میرفت تا آسیب کمتری به کشور وارد شود. نکته اینجا است که داوری امروز ما براساس اطلاعاتی است که فروغی در آن زمان نداشت. به این ترتیب، معتقدم در داوری رفتار گذشتگان باید ببینیم آنان چگونه به مسائل نگاه میکردند، چه اطلاعاتی داشتند و با چه نگاهی، چه کنشی انجام دادند. بینش امروز خود را جای آنان نگذاریم.
البته صحبت من ناظر بر بازیگران داخلی نبود، بلکه بازیگران خارجی بود. یعنی اگر آنان در امور داخلی ما دخالت نمیکردند، فرآیندهای سیاسی و اقتصادی ما چه وضعیتی میداشت؟
قطعاً آسیبهایی که دولتهای خارجی بویژه غرب سیاسی، از مشروطه به این سو وارد کرده، به مراتب بیشتر از فواید آن بوده است. اگر بخواهیم در این باره قضاوت کنیم، معتقدم موضع انگلستان قبل و بعد از کشف نفت در ایران، به نحو رادیکالی متحول شد و تغییر کرد. پساز کشف نفت، انگلستان به ایران به چشم یک شکار نگاه میکرد و تنها برای او یک چیز مهم بود؛ اینکه ایران در اختیار یک مشت دست نشانده باشد تا بتواند نیاز صنعت انگلستان را به انرژی آنطور که آنان دوست دارند تأمین کنند. بههمین دلیل است که کار مصدق و کاشانی اهمیت دارد، زیرا جبهه مقابل این خط مشی انگلستان، یک نهضت ملی بود که تلاش میکرد ثروت ملی ما را از این وضعیت خارج کند. اما تا قبل از کشف نفت، موضع انگلستان متفاوت است. در این دوره انگلستان، ایران را در مسیر دسترسی به هندوستان میبیند و بههمین دلیل مداخلات تخریب گرایانه آن به آن شدتی نیست که بعداز کشف نفت بود. از این مقطع انگلستان در موضع منافع ملی خود و در تقابل کامل با منافع ملی ایران عمل میکند.
بنابراین قرارداد 1919 را هم میتوان در همین راستا ارزیابی کرد. این قرارداد حدود 10 سال بعد از کشف نفت منعقد شد و اینطور بهنظر میرسد که هدف عالیه این قرارداد، تأمین درازمدت و توأم با ثبات نفت برای انگلستان بود.
اساساً در ایران دنبال منابع بودند. همه آن اکتشافات و تحقیقات درباره نفت، شاید مختصر منافعی هم برای ایران داشته، اما با هدف تأمین منابع برای صنعت انگلستان انجام شد. انگلستان فقط در ایران این کار را نکرد، بلکه در هر جا که توانستند این کار را کردند. البته در یک تحلیل سیاسی مبتنی بر واقع بینی، با توجه به شرایط و توازن سیاسی و اقتصادی آن دوره، اتفاقی طبیعی محسوب میشود. اگر به گذشته برگردیم، میبینیم که ایده دولت-ملت یا عدالت مبتنی بر حاکمیت ملی ایدههای مدرن است. انسانهای قدیم در همه جای این کره خاکی خودشان را سهیم میدانستند. کما اینکه وقتی اروپاییها وارد قاره امریکا شدند و آن جنایتها را مرتکب شدند، بر این باور بودند که ثروتهای عالم برای همگان است و آنان هم جزوی از این عالم هستند. اینکه مرزهایی ترسیم شده و در این مرزها حاکمیتی تعریف شده باشد، اینها جزو حقوق مدرن است. ما نباید براساس ارزشها و حقوق مدرن امروز سیاستها و رویکردهای 300 سال پیش را داوری کنیم. منظور من این است که ما باید بفهمیم این کارها برچه منطقی صورت گرفته ست.
در این تردیدی نیست که قدرتها 100 یا 200 سال پیش براساس روح و منطق قدرت زمانه عمل میکردند. ما هم در این گفتوگو دنبال قضاوت اخلاقی نیستیم، ما دنبال آن هستیم تا بفهمیم بازی انگلستان و بعداً بازی امریکا در ایران چه بود؟ دیگر اینکه این بازی چه پیامدی برای تحول تاریخی ما داشت؟ وضعیتی ما الان داریم، یعنی چه به لحاظ اهمیت و ارجی که به استقلال میدهیم یا اینکه غرب زدایی هنوز یک پروژه دنباله دار ما است، بخشی ناشی از عملکرد خود غرب است. بنابراین، ما امروزمیخواهیم بررسی کنیم آنچه امروز داریم، بخشی ناشی از پیامدهای کنش قدرتهای بزرگ در ایران بوده است، چه این کنشها در بزنگاههایی مانند مشروطه، برآمدن رضاخان، شهریور 1320، 28 مرداد 1332 وحتی بعدها باشد.
با شما موافقم که در جریانهای مشروطه بویژه مداخلات انگلستان و نیز مداخلات روسیه تزاری، بشدت به زیان دینامیسم و پویایی طبیعی جامعه ایران عمل کرده است. این فرآیند ادامه پیدا کرده و پس از انقلاب اسلامی نیز مداخلات امریکا به دینامیسم طبیعی جامعه ایران آسیب زده است. در این مسأله با شما موافقم. اما باید توضیح داد که چرا آن مداخلات صورت گرفته و چگونه آسیب زده است؟ ببینید! در دوران مشروطه دو قدرت بزرگ یعنی انگلستان و روسیه برای سیطره بر اروپا با هم رقابت میکردند و در این رقابت سعی میکنند مناطق نفوذ خود را توسعه دهند. در این شرایط، با سابقه بیدولتی در ایران پس از فروپاشی صفویه و بخشهای مهمی از قاجار، دولتهای انگلستان و روسیه در درجه اول و در مرحله بعد دولت عثمانی بسیار نفوذ پیدا میکنند. به این ترتیب که این قدرتها در هر جای ایران که توانستند آدمهای خودی را کاشتند، هرجا که توانستند مراکز قدرت را تصرف کردند و حتی اگر میتوانستند خاک کشور را تصرف میکردند. یا هرجا که توانستند فرقههایی درست کردند تا پای خود را در کشور محکم کنند. عمده هدف از انجام این کارها چیره شدن بر رقیبشان بود. یعنی ایران، به زمینی برای جنگ نیابتی میان دو مدعی تبدیل شد. در میدان آن رقابت در ایران، بخشی از نیروهای اجتماعی و سیاسی که عمدتاً در مشروطه تجلی پیدا کردند و در جبهه مقابل استبداد قرار گرفته و تلاش خود را صرف مهار و مشروط کردن قدرت سیاسی کردند، آنان تاحدی با قدرت سیاسی انگلستان همسوتر هستند. به این دلیل که فکر میکردند انگلستان به نفع آنان عمل خواهد کرد که شاید در مواردی انگلستان به نفع آنان عمل کرده باشد. در مقابل، دربار قاجار تقریباً کاملاً در اختیار روسها بود و روسها در زمان محمدعلی شاه دربار را تسخیر کردند. در میانه چنین رقابت و کشاکشی، از دورهای به بعد، رقیب انگلیسی این جدال تصمیم میگیرد سلطنت در ایران را به طور کلی از دست روسها خارج کند. اساساً کودتا علیه خاندان قاجار یعنی بستن دکان روسها در ساختار سیاسی ایران. انگلستان اساساً کاری به عملکرد و خوب و بد خاندان قاجار نداشت یا برای او مهم نبود که خاندان پهلوی چطور هستند، مهم این بود که دستگاهی بهنام سلطنت قاجار که منفذ روسوفیلها بود، بسته شود. کودتای رضاشاه با حمایت انگلستان را در این چارچوب میتوان فهم کرد. مورخان هم گفتهاند که کودتای رضاخان، به این معنی نبود که او با کمک ارتش خارجی، همه ایران را به ضرب و زور گرفته باشد. در بدو تسلط رضاخان، نیروهای سیاسی ایران از او راضی بودند و اگر رضاشاه سلطنت قاجار را بر نمیانداخت و در نخستوزیری میماند، حتی مدرس و دیگر بزرگان مشروطه خواه در مجلس هرگز با او مخالفت نمیکردند. مخالفت آنان با خلع قاجاریه و سلطنت رضاشاه از این باب نبود که رضاشاه آدم ناتوانی است، بلکه از این باب بود که مطابق قانون اساسی مشروطه، شاه مسئولیت اجرایی ندارد، پس در مقام شاه، کشور از خدمات او (رضاشاه) محروم میماند، هرچند پس پرده میدانستند که به سلطنت رسیدن رضاشاه یعنی پایان مشروطه، اما این مطلب را به صراحت مطرح نمیکردند. منظور اینکه دخالت انگلستان در سرنگون کردن قاجار و روی کار آوردن پهلویها، این انتقال قدرت، در چارچوب رقابت جهانی قدرتهای بزرگ معنا پیدا میکند، هرچند زمینه داخلی آن هم فراهم بود. زیرا آشوبها در سراسر کشور گسترده شده بود، مردم از دو دستگیها و ناامنیها خسته شده بودند. این وضعیت باعث ظهور کسی شد که به مردم بگوید من امنیت شما را برقرار میکنم. لذا جمع کثیری از ملت ایران به شمول روحانیون بسیار بزرگ آن زمان از آمدن رضاشاه استقبال کردند.
اشاره کردید که برای انگلستان، نفس حضور شخصی بهنام رضاخان مهم نبود.
نفعی برای انگلستان داشت، اما در درجه اول، این بریدن دست و نفوذ روسها در سلطنت ایران بود که برایشان اهمیت داشت.
بعد از اشغال ایران از سوی متفقین در جنگ جهانی دوم، انگلستان با آخرین شاهزاده قاجار که در نیروی دریایی این کشور خدمت میکرد ارتباط گرفت تا ارزیابی کند که آیا او میتواند جانشین رضاشاه شود و سلطنت قاجاریه را احیا کند یا خیر؟ این امر نشان میدهد که برای انگلستان، آنچه اهمیت داشت، نه اشخاص، بلکه صرف تأمین منافع این کشور در ایران بوده است.
البته باید توجه داشت که نفت یک موضوع متفاوت است. نفت برای جهان صنعتی ایجاب کرد که در جاهایی که منابع نفتی وجود دارد، حکومتهای دست نشانده وجود داشته باشند.
در کودتای 28 مرداد 32 هم نفت، همچنان مسأله است و این بار پای امریکا هم به میان میآید. به نظر میرسد امریکا و انگلستان، توأمان تلاش میکنند ایران نتواند به استقلال نفتی و صنعتی دست یابد تا این امر به یک فرآیند جهانی و الگویی برای دیگر ملتها تبدیل نشود.
در اینجا میان مورخان و استراتژیستها اختلاف نظر وجود دارد. بعضیها میگویند تا زمانی که هری ترومن، رئیس جمهوری امریکا بود، میان منافع امریکا و انگلستان وحدت وجود نداشت و بعد از رفتن ترومن انگلیسیها توانستند امریکاییها را متقاعد کنند به پروژه آنها بپیوندند. اینجا نمیتوان بهصورت کامل داوری کرد. اما یک نکته وجود دارد و آن اینکه خود امریکا نفت دارد و از این نظر وضعیت آن با اروپا تفاوت دارد. همین امروز هم اگر دور امریکا دیوار بکشند، امریکا از نظر نفت یا صنعت و نیروی انسانی میتواند روی پای خود بایستد. اما اروپا یا چین اینطور نیستند. در آغاز دوران صنعتی شدن، غرب تمدنی دنبال آن بود تا هر جا که منابع وجود دارد، آن را تملک کند. تملک این منابع نیز با لشکرکشی انجام میشد که به جنگ جهانی دوم منجرشد. بعد از جنگ جهانی دوم با تقسیم بندیهایی برای خود مناطق نفوذ تعریف کردند. در قصه نفت، این محصول چنان برای صنعت جهانی حیاتی بود که ایجاب کرد دولتهای دست نشانده ایجاد شوند. هرجا که نفت هست، اگردولت دست نشانده نباشد، ممکن است برای جهان صنعتی گرفتاری درست شود. زیرا ممکن است کسانی پیدا شوند یا کارهایی کنند که آنان نپسندند و مجبور شوند کارهای سخت انجام دهند. میخواهم بگویم جهان صنعتی متوجه است که اگر منابع در اختیار آنان یا دست نشاندههای آنان نباشد، هزینههای گزافی برایشان درست میشود. لذا اینجا یک حساب ویژه باز میکنند.
بعد از انقلاب اسلامی نیرویی بهنام جمهوری اسلامی شکل گرفت که هم بهدنبال استقلال اقتصادی و سیاسی است و هم میتواند بر مناطق نفوذ آنان در منطقه تأثیر بگذارد. بعد از انقلاب، مسأله غرب تمدنی یا صنعتی با ما چیست؟
باید بررسی کرد که آنان ماهیت انقلاب 57 را چه میبینند. معتقدم ماهیت انقلاب 57 را بویژه امریکا و بخش عمدهای از جهان غرب، تجلی جنبش استقلال خواهی ایرانیان میبینند. در سخنرانی که خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت امریکا که در آن از ملت ایران بابت کودتای 28 مرداد عذرخواهی کرد، به این نکته اشاره کرد که خشم ایرانیان از غرب به خاطر دخالتشان در حاکمیت سیاسی است که از آن ناخرسند بودند. در انقلاب نماهای بهار عربی هم میبینید که دولتهای غربی (غرب سیاسی) همه تلاش خود را به کار بردند تا در ذهنیت افکارعمومی این کشورها، آسیبی را که در گذشته از طریق دولتهای دست نشانده نسبت به آنان ایجاد شده بود جبران کنند و در نتیجه نفرت این ملتها را از جهان غرب کاهش دهند و خود را تطهیر کنند. درباره ایران تصور میکنند که انقلاب ایران واکنشی نسبت به قدرت رساندن پهلویها به دست دولتهای غربی بود و البته این ذهنیت را در ملت ایران به وجود آوردند که دولت دست نشانده خود را آوردند تا ما را چپاول کنند. اصلاً مهم نیست که این ذهنیت درست است یا غلط، آنچه اهمیت دارد این است که این ذهنیت اجتماعی شکل بگیرد و ملتی به این باور برسد. وقتی ملتی به این ذهنیت رسید، طبیعتاً نهضتی را در جهت مقابل آن شروع میکند. امروز گرایش غربزدایانه در ایران نتیجه این دیدگاه است؛ نتیجه غلبه پیدا کردن این ذهنیت نزد کثیری از ایرانیان در اواخر دهه 50 است. به عبارت دیگر، اکثریت قاطع ملت ایران اینطور فکر میکرد که حاکمیت استبدادی ایران وابسته است و چون وابسته است، مستبد است. محمود فروغی پسر ذکاء الملک فروغی، در داوری خود راجع به انقلاب ایران، میگوید که «حکومت ایران در دوران سلطنت اینقدر خود را وابسته به حمایت امریکا میدانست که نیازی نمیدید ببیند جامعه چه میخواهد و چه انتظاری دارد.» او سلطنت ایران در آن زمان را با سلطنت افغانستان مقایسه میکند و میگوید آنان در آن دوره مردمیتر بودند. غرض اینکه ماهیت انقلاب ایران یک ماهیت وابستگی ستیز بوده است. استقلال هم به این معنا بود. به مرور زمان این جریان در داخل کشور شکل گرفت و نهادهای متناسب با خود را ایجاد کرد و تأثیر خود را در بیرون ایران گذاشت و جریانی قابل توجه در منطقه پدید آورد و در این سو و آن سو از این فضای ذهنی جنبشهایی الهام گرفتند. وقتی قدرتی مانند امریکا به این وضعیت نگاه میکند، میتواند دو نوع واکنش نشان دهد: یکی اینکه بگوید جبران کنیم، به این معنی که با اتخاذ رفتارها و سیاستهای تازه فصل تازهای را باز کنیم و خاطرات گذشته را بزداییم. به باور من، بخشی از قدرت موجود در امریکا که با درگیری زیاد سازگاری ندارد و از آن خیلی سود نمیبرد، ممکن است چنین دیدگاهی داشته باشد، یعنی طبقات صنعتی که به منابع انرژی و صنایع نظامی زیاد وابسته نیستند. اما بخشی از نیروهای سیاسی که پایگاه قدرت آنان در صنایع نظامی و نفتی است، تصمیم متفاوتی میگیرند. این بخش، نه بهخاطر وضع ایران، بلکه بهخاطر اهداف اصلی خودشان، یعنی قدرتی که به صنایع نظامی و سنگین متکی است، ترجیح میدهد مناطق مختلفی از دنیا متشنج باشد. زیرا در این صورت کشورهای مختلف اسلحه بیشتری از آنان میخرند و صنعت و اقتصاد آنان رشد خواهد داشت. بنابراین بسیار طبیعی است که این دو جریان در امریکا بهخاطر نوع منافعی که دارند، سیاستهای کلاً متفاوتی را اتخاذ کنند. من احساس میکنم ماهیت انقلابی ایران به انضمام شکافی که در حاکمیت و در سازمان سیاسی امریکا وجود دارد، میتواند توضیح دهد که چرا از بعد انقلاب تا امروز در مناسبات ایران و امریکا اینقدر فراز و فرود وجود دارد و چرا دولتها در امریکا با ایران یکدست رفتار نکردند. چرا برخی نرمتر و برخی خشنتر برخورد کردند؟ ضمن اینکه هیچ کدام وارد جنگ مستقیم با ایران نشدند و به احتمال قوی حالا حالا هم وارد جنگ نخواهند شد.
عده قلیلی از اپوزیسیون میگویند که امریکا و غرب ناجی ما است و سازش با این کشور میتواند برای ما آبادانی بیاورد، ولو اینکه امریکاییها سوار بر تانک وارد ایران شوند. غیر از این عده قلیل، به باور شما نیروهای سیاسی، فکری و بورژوازی و به طور کلی آن چه جامعه ما را تشکیل میدهد، چه نگاهی به امریکا و غرب دارد و نقش این کشور را در مناسبات داخلی ما چطور میبیند؟
ما یک امریکا نداریم، بلکه چند امریکا داریم. ایران هم همینطور است و یکدست نیست. خارجیها هم این را میفهمند که یک ایران نداریم، بلکه چند ایران داریم. همچنان که در امریکا گرایشهای مختلفی در حکومت وجود دارد، در ایران هم گرایشهای مختلفی در حاکمیت وجود دارد و حتی تفاوت گرایشها درون حاکمیت گاهی به کشمکش علیه یکدیگر هم منجر میشود. در امریکا هم گروهها و گرایشهای مختلف سیاسی هستند. یک طیف آنان نومحافظه کاران هستند که بدترین طیف جمهوریخواهان قدرتگرا را شامل میشوند. اما طیفهای دیگر هم در حاکمیت امریکا هستند که با هم دعوا دارند و ما از دعوای آنان خبر داریم. با توجه به این مقدمه، میتوانیم این طور بگوییم که بخشی از اپوزیسیون ایران در خارج از کشور و متأسفانه عدهای در داخل، تصورشان این است که منافعشان در رسیدن به قدرت، از طریق همکاری با بخشی از حاکمیت امریکا که خصومت شدیدتر یا موضع سخت تری نسبت به ایران دارد، بهتر پیشرفت میکند. فکر میکنند آن بخشی از حاکمیت امریکا که نسبت به ایران موضع ملایم تری دارد و اهل گفتوگو است، پروژه اصلی اش سرنگون کردن حاکمیت در ایران نیست، بلکه تغییر رفتار است. بنابراین فکر میکنند این بخش از حاکمیت امریکا به سود این اپوزیسیون عمل نمیکند. در نتیجه میگویند حالا که دری به تخته خورده و دولت امریکا دارد فشار میآورد تا دولت را در ایران سرنگون کند، ما هم همراه شویم. امیدوارند فشارها به نتیجه برسد و قدرت را در ایران به دست بگیرند. پیشتر دیگران همین خبط را کردند. در همین عراق، بخشی از مبارزان قدیم علیه صدام عین همین خطا را مرتکب شدند و فکر میکردند وقتی بوش تصمیم گرفت صدام را سرنگون کند، آنان میتوانستند از کنار این حرکت نظامی استفاده ببرند. حتی در قرن پیش هم کسان دیگری همین کار را کردند، اما این سیاست دوراندیشانه نیست. زیرا آن نیروی خارجی از نظر وزن اصلاً با نیرویی که میخواهد از آن استفاده کند قابل مقایسه نیست و از اینرو این اپوزیسیون بسیار راحت به یک ابزار در اختیار کشور صاحب قدرت تبدیل میشود؛ تا زمانی که بخواهد از آن استفاده میکند و بعد مانند یک دستمال آن را دور میاندازد. اینجا گفتنی است که درست است این بخش از اپوزیسیون کار احمقانهای میکند، اما باید آن سوی سکه را هم دید. ما در ایران بهعنوان ملت و حکومت نسبت به کشور خود وظایفی داریم. یک وظیفه این است که پنجرههایی را بگشاییم تا حداکثر نیروی وفادار به کشور بتواند در فرآیند ساختن و در فرآیند سیاسی کشور مشارکت فعال کند. ما باید فرآیند سیاسی را باز کنیم تا در این گشودگی، روند شدت گرفتن خصومت و انگیزه تبدیل رقابت اقلیت به خصومت را کاهش دهیم. این سکه دو رو دارد، یعنی اگر از اپوزیسیونی که با نیروی خارجی مرزبندی نکرده انتقاد میکنیم، همزمان باید به سیاستها و راهبردهایی در داخل که مرزبندیها را تنگ میکند هم انتقاد کنیم.
غیر از اپوزیسیونی که اشاره کردید بدشان نمیآید نقش احمد چلبیهای عراق را بازی کنند، میخواهیم بدانیم به باور شما، طبقه متوسط، روشنفکری، بورژوازی یا طبقه کارگری، چه نگاهی به غرب دارند؟ آیا مانند روشنفکران اوان مشروطه نگاه خوش بینانهای دارند یا اینکه نگاه مبتنی بر واقع بینی است؟
اگر از منظر توصیهای بپرسید، پاسخ خواهم داد که نیروهای سیاسی، فرهیختگان، فرهنگسازان و عموم ملت ایران هوشیارند و باید حواسشان جمع باشد که رقابت، با دشمنی تفاوت دارد. بهعبارت دیگر، نباید سر رقیب را با سنگ دشمن شکست، زیرا این سنگ به سر خود ما و مردم هم خواهد خورد. اما اگر بخواهید توصیفی به این پرسش پاسخ دهم، خواهم گفت که اظهارنظر در این زمینه به مطالعات میدانی نیاز دارد و باید بررسی و مطالعه کنیم که نیروها، اقوام و خرده فرهنگهای موجود که مؤلفههای کیان ایرانی را تشکیل میدهند، اکنون چه نگرشی نسبت به غرب دارند. در اوایل بهارعربی در ایران مقداری این ذهنیت دیده میشد و در نوشتههای برخی بود که تصور میکردند نیروی خارجی میتواند در جهت بهبود ایران عمل کند، اما اکنون بعد از اینکه بهار عربی به خزان عربی تبدل شد، ندیدم در داخل کسی چنین نگرشی به نیروی خارجی را تأیید کند. بهطور کلی، نیروی خارجی در ایران، امروز دو مشکل دارد که باید به آن توجه کرد؛ نخست اینکه با استقرار جامعه مدنی قوی در ایران مخالف است، با استقرار دولت قوی هم مخالف است. زیرا استقرار جامعه مدنی و دولت قوی لامحاله به انسجام ملی، به تواناشدن برای پیگیری منافع ملی و مقابله با زیاده خواهیهای خارجی منجر میشود. جامعه مدنی قوی و دولت قوی، موقعیت ایران را نسبت به قدرتهای کوچک منطقه بشدت تقویت میکند و زمینه تحریکپذیری این نیروها علیه ایران را کاهش میدهد. به این دلایل نیروی خارجی نمیخواهد در ایران دولت و جامعه قوی پدید بیاید. لذا علیالدوام مداخلاتی خواهد داشت تا به هرکدام از اینها آسیب بزند. اگر اینطور به ماجرا نگاه کنیم، معتقدم نیروهایی که دغدغه دموکراسی یا توسعه ایران را دارند، باید یک اصل بسیار بزرگ را در نظر بگیرند، اینکه توسعه و دموکراسی از بستر دولت نیرومند و جامعه مدنی نیرومند بهدست میآید. دولت شلخته ضعیف ناتوان، نمیتواند ارزشهای دموکراتیک را در خود جلوه گر کند. دولت قوی هم در فقدان جامعه مدنی نمیتواند ثبات خود را حفظ کند و بسیار سریع دستخوش شکاف و تضاد شده و بخش عمدهای از نیروی آن هدر خواهد رفت.
این چیزی است که آقای عجم اوغلو و رابینسن در کتاب «راه باریک آزادی» از آن به اثر ملکه سرخ یاد میکنند، یعنی قوی و پرظرفیت شدن همزمان جامعه و حکومت.
همین طور است. تصور میکنم بخشی از نیروهای سیاسی که در خارج فعالند، این را میفهمند اما متأسفانه نگاه و برداشتشان از داخل این است که جایی برای فعالیت آنان نمانده است. ما نباید طوری رفتار کنیم که نیروهای سیاسی که بخشی از ما یا بخشهایی از حکومت را قبول ندارند، ناامید شده و اینطور تصور کنند که هیچ راهی وجود ندارد؛ یا باید له شویم و از بین برویم یا باید ابزار دست دیگران بشویم.
نیم نگاه
یکی از زمینههای بسیار مؤثر قدرت گرفتن و نفوذ خارجیها در ایران، فقدان دولت مدرن است؛ یک حکومت یکپارچه ملی که بتواند در سرزمینهای خود اعمال حاکمیت کند
عدهای از ایرانیان فکر میکردند نیروهای خارجی میتوانند در دستیابی به پیشرفت و ترقی کمک حالشان باشند. در میان آنان، کم بودند کسانی مانند امیرکبیر که میفهمیدند در مراوده با یک خارجی، چطور باید مرز را حفظ کرد
به مرور زمان در همه طبقات، اعم از حاکمان و تاحدی مردم کوچه و خیابان، ارزیابی درباره نقش غرب تمدنی در تحولات ایران واقع بینانهتر و آسیبهای آن بهتر دیده میشود. به مرور زمان نیات واقعی پشت سیاستهای غرب تمدنی را بهتر درک کردند
مرحوم آخوند خراسانی بهعنوان یکی از بنیانگذاران مشروطه در نامههایی به رهبران آن زمان جهان مانند ملکه انگلستان، امپراطور پروس، روسیه و حتی به پاپ، گله میکند که شما با ادعاهای بشردوستانه آمدید، اما در عمل کار دیگری میکنید
ماهیت انقلاب 57 را بویژه امریکا و بخش عمدهای از جهان غرب، تجلی جنبش استقلال خواهی ایرانیان میبینند
غرب تصور می کند انقلاب ایران واکنشی نسبت به قدرت رساندن پهلویها به دست دولتهای غربی بود و البته این ذهنیت را در ملت ایران به وجود آوردند که دولت دست نشانده خود را آوردند تا ما را چپاول کنند
نیروهای سیاسی و عموم ملت ایران باید حواسشان جمع باشد که رقابت، با دشمنی تفاوت دارد. نباید سر رقیب را با سنگ دشمن شکست، زیرا این سنگ به سر خود ما و مردم هم خواهد خورد
قطعاً آسیبهایی که دولتهای خارجی بویژه غرب سیاسی، از مشروطه به این سو وارد کرده، به مراتب بیشتر از فواید آن بوده است
موضع انگلستان قبل و بعد از کشف نفت در ایران، به نحو رادیکالی تغییر کرد. پساز کشف نفت، انگلستان به ایران به چشم یک شکار نگاه میکرد و تنها برای او یک چیز مهم بود؛ اینکه ایران در اختیار یک مشت دست نشانده باشد
در جریانهای مشروطه بویژه مداخلات انگلستان و نیز مداخلات روسیه تزاری، بشدت به زیان دینامیسم و پویایی طبیعی جامعه ایران عمل کرده است
پس از انقلاب اسلامی نیز مداخلات امریکا به دینامیسم طبیعی جامعه ایران آسیب زده است
نوبخت و امیری در گفت وگو با «ایران» دلایل مخالفت دولت با طرح تأمین کالاهای اساسی را تشریح کردند
<تعیین> یا <تأمین> منابع
مرتضی گلپور
خبرنگار حوزه دولت
«چطور نمایندگان میخواهند طرحی را اجرا کنند که پولی برای آن وجود ندارد؟» این خلاصه ایراد و اساساً اصلیترین مشکل طرح مجلس برای الزام دولت به پرداخت یارانه به خانوارها برای تأمین کالاهای اساسی است. طرحی که کلیات آن باوجود مخالفت دولت در جلسه چهارشنبه بهارستان تصویب شد. دلایل مخالفت دولت با طرح تأمین کالاهای اساسی مشخص است: باتوجه بهوضع درآمدی کشور بهدلیل تحریم و کرونا، نمیتوان منابع پایداری برای این طرح مشخص کرد، زیرا این منابع هزینهای نیست که صرفاً یک بار پرداخت شود، بلکه احتمالاً بهصورت ماهانه باید پرداخت شود، در این صورت منابع آن از کجا قرار است تأمین شود که هر ماه، سر موعد، این مبلغ تأمین شود؟ آن هم در شرایطی که دولت در تأمین مبلغ یارانه 45 هزار و 500 تومانی که هر ماه باید سر موعد پرداخت شود هم با مشکلاتی روبهرو است. بههمین دلیل است که نمایندگان هر بار تلاش کردند با جابهجایی منابع تأمین این طرح، این مشکل را رفع کنند که تاکنون به نتیجه نرسیدهاند، زیرا همه منابع درآمدی دیگر دولت، مطابق بودجه، محل مصرف مشخصی دارد و نمیتوان در میانه سال، هزینه دیگری برای دولت تراشید، بدون اینکه به محل تأمین این هزینهها فکر شده باشد.
محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه و حسینعلی امیری، معاون امور مجلس رئیس جمهوری هم در گفتوگو با «ایران» چنین استدلال میکنند. محمدباقر نوبخت با اشاره به افزایش حقوق کارکنان دولت و همسانسازی حقوق بازنشستگان، تأکید میکند که دولت، هرجا که دستش میرسید، از کمک به بهبود وضع معیشت مردم دریغ نکرده است، اما اکنون بهدلیل تحریم و کاهش درآمدهای دولت از محل فروش فرآوردههایی چون بنزین، تأمین پایدار و درازمدت منابع مورد نیاز برای تأمین کالاهای اساسی بهصورت جدی محل سؤال است. حسینعلی امیری هم این طرح را بهدلیل هزینه زا بودن، مخالف اصل 75 قانون اساسی میداند و میگوید «تأمین» منابع، با «تعیین» منابع دو موضوع کاملاً متفاوت است. او و نوبخت پیشبینی میکنند که طرح نمایندگان به دلایل برشمرده شده، با مخالفت شورای نگهبان مواجه خواهد شد. هرچند نوبخت به نمایندگان توصیه کرد که دستکم یک ماه دیگر صبر کنند و کمک مدنظر خود به مردم را در قالب لایحه سال 1400 بگنجانند، البته با تعریف و تعیین دقیق محل تأمین هزینه آن.
نوبخت: دولت موافق کمک به مردم است، اما از چه منابعی؟
محمدباقر نوبخت، معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان برنامه و بودجه درباره این طرح گفت: اینکه بتوانیم به مردم یارانه و کالا بدهیم، نه تنها دولت مخالف نیست، بلکه موافق و خواهان این کمک است، اما مسأله این است که این کمکها از چه منابعی باشد؟ او با اشاره به منابعی که بهعنوان یارانه پرداخت میشود، افزود: یکی از منابع یارانه، همان مبلغ 45 هزار میلیارد تومانی در کل سال است که از محل همان یارانه قبلی، یعنی ماهانه 45 هزار و 500 پرداخت میشود. علاوه بر آن در اولین فرصتی که دولت توانست، از طریق اصلاح قیمت بنزین منابعی را در حدود 30 هزار میلیارد تومان به دست آورد که حتی یک ریال آن هم به خزانه واریز نشد، بلکه دولت همه این مبلغ را در قالب کمک معیشتی به مردم برگرداند.
نوبخت با بیان اینکه اکنون منابع از محل فروش بنزین در اندازه پیشبینی شده نیست، دلیل این امر را کاهش مصرف بنزین در داخل بهدلیل کرونا و محدودیت سفر و نیز کاهش صادرات فرآوردهها دانست و گفت: این شرایط باعث شده که اکنون در پرداخت همین هم دچار مشکل باشیم، هرچند که باید مدیریت کنیم و با مدیریت این منابع را تأمین میکنیم.
رئیس سازمان برنامه و بودجه با بیان اینکه دولت مخالف این نیست که یارانه سومی را اضافه کنیم و چه بسا یارانه از 3 مورد، به 4 مورد افزایش یابد، ادامه داد: اما این یارانهها از چه منابعی تأمین شود؟ اینکه گفته شود از منابع موجود عرضه کنیم، یا اینکه اموال دولت مانند سهام به فروش برسد (راه حل نیست) زیرا تأمین یارانههایی از این دست، به این صورت نیست که بتوانیم به مردم بگوییم چون اموال یا سهام دولت به فروش نرفته است، تخصیص آن هم دو هفته دیرتر انجام میشود، بلکه باید رأس آن روز و در موعد مقرر این یارانه پرداخت شود. نوبخت با بیان اینکه همین حالا هم با توجه به شرایط بودجهای کشور، در روزهای یارانهای دچار دشواری هستیم، اظهارکرد: اگر پول نقدی وجود میداشت که میتوانست میان مردم تقسیم شود، خود دولت زودتر وارد عمل میشد. کما اینکه دولت نشان داد برای بهبود وضعیت معیشت مردم، هرچه از دستش بربیاید انجام میدهد.
او اضافه کرد: دیدیم دولت فوقالعادههای کارمندان را 50 درصد افزایش داد، یا از طریق همسانسازی حقوق، دهها هزار میلیارد تومان منابع مرتبط را برای بازنشستگان هزینه کرد، یا اینکه در سالهای گذشته پرداختیها به افراد تحت پوشش چند برابر شده است که همه اینها نشان میدهد آنچه از دست دولت بربیاید، برای بهبود وضع مردم دریغ نمیکند، اما نباید شرایط به گونهای باشد که یک تکلیف مالایطاق به دولت اعمال شود.
نوبخت با اشاره به اینکه 15 آذرماه، لایحه بودجه سال آینده به مجلس تقدیم میشود، به نمایندگان پیشنهاد داد: چقدر خوب میشد مجلس محترم در جریان بررسی لایحه پول مناسبی را بگذارد و بگوید از ابتدای فروردین سال آینده، این طرح اجرا شود، به این ترتیب که مشخص بشود پول کجا است و میخواهیم به چه کسی بدهیم، درغیر این صورت، درست است که در وضعیت کرونا و تحریمها باید توجه بیشتری به مردم داشته باشیم، اما واقعیت این است که با محدودیت منابع هم مواجه شدیم. او گفت: امیدواریم فرآیند رسیدگی این طرح که ارسال به شورای نگهبان خواهد بود و پس از آن بازگشت به مجلس و احیاناً مجمع تشخیص مصلحت نظام، دوستان، اگر هم قرار است منابعی برای این کار اختصاص داده شود، منابع مطمئنی بشود که ما دوباره گرفتار همان چیزی که الان با آن مواجه هستیم، نشویم.
امیری: تأمین منابع متفاوت است با تعیین منابع
حسینعلی امیری، معاون امور مجلس رئیس جمهوری نیز گفت: طرحهایی که نمایندگان محترم تهیه میکنند، اگر موجب کاهش درآمد دولت یا افزایش هزینههای عمومی شود، خلاف اصل 75 قانون اساسی است. او با تأکید بر اینکه قانون اساسی هم در ارتباط با طرحهای قانونی، صحبت از «تأمین» بار مالی میکند، نه «تعیین» بار مالی، اضافه کرد: از نظر حقوقی «تأمین» با «تعیین» متفاوت است. لذا درباره طرح مورد اشاره در دولت بحث شد و به جهت اینکه دارای بار مالی بود و محل بار مالی آن هم تأمین نمیشود، دولت با این طرح مخالف است.
معاون رئیس جمهوری ادامه داد: شورای محترم نگهبان هم تفسیری دارد مبنی بر اینکه طرحهایی که دارای بار مالی هستند، اساساً قابل طرح نیستند. بنابراین طرحهایی که کمک به حل مشکلات مردم و معیشت مردم است، به شرط اینکه محل بار مالی آن و هزینه آن تأمین شده باشد، دولت مخالفت نمیکند اما اشکال این طرح این بود که دارای بار مالی بود و محل تأمین این بار مالی هم تأمین نشده بود.
او با بیان اینکه باید به تفاوت تأمین و تعیین بیشتر دقت شود، اضافه کرد: در شرایط فعلی، درآمدهای دولت که از محل فروش نفت بود با مشکلاتی مواجه است، بنابراین تأمین بار مالی طرحهایی که نمایندگان محترم میدهند باید قابل انجام و اجرا باشد، لذا طرح محل بحث، از این جهت قابل تأمین و اجرا نیست.
از معاون امور مجلس رئیس جمهوری پرسیدیم «اخیراً برخی نمایندگان، از قول رئیس مجلس مدعی شدهاند که مجلس 4 طرح اقتصادی به دولت ارائه کرده، اما رئیس جمهوری با آن مخالفت کرده است، پاسخ شما چیست؟»
امیری در پاسخ با بیان اینکه از نظر قانونی نمایندگان مجلس میتوانند با لحاظ حدنصاب قانونی که قانون اساسی تعیین کرده است، طرحها را تهیه و در صحن بررسی کنند، اظهارکرد: پس از اعلام وصول طرح در مجلس، رسماً به دولت اعلام میشود و معاونت امور مجلس از نظر کارشناسی، با اخذ نظر دستگاههای مختلف، طرح را بررسی و جمعبندی را به دولت ارائه میکند. او با اشاره به اینکه براساس مباحث مطرح شده در دولت، دولت با این طرح یا مخالفت میکند یا اینکه موافقت کرده و نمایندهای را برای پیگیری مشخص میکند، افزود: همه طرحهایی که تاکنون در مجلس یازدهم به ما اعلام شد، از نظر قانونی همین فرآیند را طی کرده.
امیری با بیان اینکه بحث نظر شخص آقای دکتر روحانی مطرح نیست، بلکه نظر دولت مطرح است، ادامه داد: شخص آقای رئیس جمهوری درباره طرحهایی که نمایندگان تهیه میکنند اظهارنظر نمیکند، بلکه این طرحها در دولت به بحث گذاشته میشود و کل اعضای دولت نسبت به موضوع اظهارنظر میکنند. گاهی که اختلاف نظر وجود دارد، در دولت رأیگیری میشود و نظر اکثریت اعضا بهعنوان نظر اعضای دولت اعلام میشود.
پیگیری حقوقی توهین ها علیه رئیس جمهوری
حسینعلی امیری، معاون پارلمانی رئیس جمهوری با اشاره به سخنان رهبر معظم انقلاب درباره توهین به مقامات با بیان اینکه باید از رهبر معظم انقلاب به خاطر توصیهها و تذکراتی که دادند صمیمانه تشکر کنم، گفت: البته این عنایات و تفقدی که رهبر معظم انقلاب نسبت به آقای رئیس جمهوری و دولت داشتند، بار ما در دولت را سنگینتر میکند و ما هم امیدواریم دیگر شاهد توهین، اهانت و نسبتهای ناروا به اعضای دولت و آقای رئیس جمهوری نباشیم. امیری ادامه داد: قطعاً اگر ما در آینده از مسئولان شاهد توهین، افترا و نسبت ناروا باشیم، معاونت حقوقی رئیس جمهوری پیگیریهای حقوقی آن را به عمل میآورد. ما هم در مجلس با استفاده از ظرفیت آیین نامهای مجلس، گله مندیهای خود را به رئیس مجلس اعلام میکنیم.
معاون امور مجلس رئیس جمهوری درباره پیگیری حقوقی توهین اخیر به رئیس جمهوری نیز گفت: توهینهایی که انجام گرفته، پیگیریهای حقوقی آن از سوی معاونت حقوقی انجام میشود.
تراژدی مرگ خانواده ایرانی در کانال مانش
گروه حوادث: اعضای یک خانواده 5 نفره که قصد مهاجرت به بریتانیا را داشتند و با درخواست پناهندگی این کشور محل زندگی خود در روستای گلینه از توابع شهرستان سردشت آذربایجان غربی را ترک کرده بودند هنگام عبور از کانال مانش در آبهای میان فرانسه و بریتانیا غرق شدند. این در حالی است که کودک 15 ماهه این خانواده هنوز پیدا نشده است.
به گزارش یورونیوز، این حادثه روز سهشنبه 6 آبان در حالی رخ داد که اعضای این خانواده یعنی رسول ایراننژاد ۳۵ ساله، همسرش شیوا محمدپناهی ۳۵ ساله، آنیتا ایراننژاد ۹ساله، آرمین ایراننژاد ۶ ساله و آرتین 15 ماهه سوار بر قایق به همراه چند پناهجوی دیگر در حال عبور از کانال مانش برای رفتن به بریتانیا بودند که قایق واژگون شد و در این حادثه رسول ایراننژاد غرق شد و همسر و ۲ فرزند خردسال آنها بر اثر ایست قلبی جان باختند،اما هنوز خبری از سرنوشت کودک 15 ماهه آنها نیست. 15 نفر دیگر از سرنشینان قایق که گفته میشود ایرانی بودند به بیمارستان منتقل شدهاند و گمان میرود ۲ نفر دیگر نیز در دریا گم شده باشند. بر اساس گزارشها قایق حامل پناهجویان ظرفیت ۱۷ نفر را داشته اما قاچاقچیان ۲۷ نفر را در آن گنجانده بودند؛ از سوی دیگر اداره هواشناسی بریتانیا نیز از قبل درباره وضعیت بد هوا و بادهای شدید در منطقه کانال مانش هشدار داده بود.
قایق غرق شده در حدود ۲ کیلومتری ساحل فرانسه بهطور اتفاقی توسط یک قایق بادبانی در حال عبور در ساعت ۹:۳۰ صبح به وقت محلی شناسایی شد و موضوع بلافاصله به اطلاع مقامهای فرانسوی رسید؛ در عملیات نجات و جستوجو ۴ فروند شناور فرانسوی، یک فروند بالگرد بلژیکی و یک قایق ماهیگیری فرانسوی شرکت داشتند اما زمانی که تیمهای امداد و نجات رسیدند، قایق پناهجویان غرق شده بود.
رسول ایراننژاد کارگر ساختمانی و همسرش خانهدار بود اما به قصد مهاجرت از سردشت به ترکیه و از ترکیه به ایتالیا رفتند. آنها در ایتالیا ۲۰ روز قرنطینه شده و بعد بهسمت فرانسه حرکت کردند و ۲۰ روز هم در جنگلهای شمال فرانسه بودند آنها برای رفتن به انگلستان چند باری با قطار اقدام کردند اما هر بار پلیس آنها را به کمپ بازگرداند تا اینکه شب آخر با یک فایل صوتی به خانواده شان پیام دادند که میخواهند سوار قایق شوند؛ قایقی که به مقصد نمیرسد.
یکی از دوستان این خانواده که در کمپ شمال فرانسه با آنها بوده، نوشته است «این خانواده ۸۰ میلیون تومان خرج کرده و به قاچاقبر دادهاند، آنها تمام سرمایهشان را برای این کار گذاشتند.»
دادستان شهر دانکرک فرانسه تحقیقات درباره علت غرق شدن این کشتی را آغاز کرده است.این سازمان گفت ایجاد یک سیستم جدید که به پناهجویان اجازه میدهد از خارج از مرزهای خود به بریتانیا پناهنده شوند، می تواند به گذرگاههای دریایی ترسناک و پرخطر پایان دهد و از بروز فجایع این چنین جلوگیری کند.
کانال مانش، بین فرانسه و بریتانیا یکی از پررفت و آمدترین آبراههای جهان است و عبور از آن با شناورهای کوچک بخصوص در فصل زمستان و روزهایی که دریا طوفانی است، بسیار خطرناک است.
کمال حسینپور نماینده سردشت نیز در نامهای از وزارت امور خارجه ایران درخواست کرده مقدمات پیگیری بازگرداندن اجساد به کشور را فراهم کند. وی درباره مهاجرت جوانان سردشت به رویداد۲۴ گفت: این موضوع از حدود ۵ ماه پیش در سردشت شروع شده است؛ تا جاییکه تا کنون بیش از هزار نفر از مردان و زنان جوان سردشتی از کشور مهاجرت کردهاند. بیشتر این مهاجران را مردان و حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد بهصورت خانوادگی اقدام به مهاجرت کردهاند.
جعفر سمیعی مدیر عامل پرسپولیس شد ابراهیم شکوری معاون اجرایی
مدیر جدید سرخها با 5 هدف آمد
گروه ورزش/ پرسپولیس بالاخره مدیرعامل خود را شناخت. پس از اینکه اسامی مختلفی از جمله محمد دادکان رئیس پیشین فدراسیون تا حمیدرضا گرشاسبی و علی اکبر طاهری دو مدیرعامل سابق سرخپوشان برای پست مدیریت این باشگاه مطرح شد، به یکباره صبح پنجشنبه یک چهره نه چندان آشنا به این لیست اضافه شد. جعفر سمیعی زفرقندی رئیس حراست وزارت ورزش و جوانان که نامش به عنوان گزینه اصلی مدیرعاملی در کنار غلامعلی محمد علیپور عضو هیأت مدیره این باشگاه و رضا درویش مدیرعامل اسبق باشگاه سایپا، اعلام شد و در نهایت سمیعی بود به عنوان مدیرعامل جدید پرسپولیس برگزیده شد. مدیری که فردی ناشناخته برای اغلب هواداران این باشگاه محسوب میشود و مانند ایرج عرب، پیش از حضور در باشگاه پرسپولیس مدیرکل حراست ورزش و جوانان بوده است. سمیعی، سال 97 و پیش از حضور در ورزش به عنوان مشاور سید محمدعلی افشانی شهردار سابق تهران و رئیس کل حراست شهرداری تهران منصوب شده بود. او که همچنین یکی از اعضای هیأت رئیسه کمیته پدافند غیرعامل نیز محسوب میشود، در کارنامه خود مدیریت امنیتی و انتظامی فدراسیون فوتبال و مدیریت در وزارت کشور و سازمان سنجش را دارد. او بیست و هشتمین مدیر تاریخ باشگاه پرسپولیس است که پس از 227 روز سرپرستی مهدی رسول پناه در پرسپولیس که از 21 اسفند 98 مسئولیت این باشگاه را برعهده گرفت و دوم آبان از سمت خود استفعفا داد، مدیرعامل پرسپولیس شده است. در همین رابطه، اعضای هیأت مدیره پرسپولیس پس از انتخاب سمیعی بیانیهای صادر کردند که در آن آمده: «با توجه به استعفای آقای مهدی رسولپناه، سرپرست محترم باشگاه که لازم میدانیم از زحمات و تلاشهای وی تشکر کنیم، پس از بررسی برنامههای گزینههای مطرح، آقای جعفر سمیعی را به عنوان مدیرعامل باشگاه پرسپولیس انتخاب کردیم. ایجاد شرایط لازم برای ادامه مسیر پرسپولیس تا قهرمانی آسیا، تسریع روند خصوصیسازی و مبارزه با فساد، مهمترین شاخصهای مدنظر اعضای هیأت مدیره بود که در برنامه آقای سمیعی به صورت کامل دیده میشد.»
سمیعی: ۵ هدف را دنبال میکنم
سمیعی پس از انتخاب خود، ضمن تشکر از اعتماد وزیر ورزش و جوانان و اعضای هیأت مدیره پرسپولیس گفت: «من برای تحقق 5 هدف به پرسپولیس آمدهام، هدف اول ایجاد شرایط لازم برای کسب قهرمانی آسیا است. هدف دوم ورود باشگاه پرسپولیس به بازار سرمایه و فرآیند خصوصیسازی است که با قدرت روندی را که شروع شده ادامه میدهم تا این اتفاق تاریخی به سرعت انجام شود. هدف سوم من مبارزه با باندهای فساد است. متأسفانه یکی از اتفاقات تلخ اطراف باشگاه که آرامش تیم و باشگاه را بهم زده، حضور باندهای فساد است که با همه توان با این پدیده شوم مبارزه خواهم کرد. هدف چهارم، تغییر ساختار باشگاه است و به سرعت کمیته فنی با نظر و همفکری پیشکسوتان، کمیته انضباطی با نظر حقوقدانان ورزشی و کمیته اقتصادی با کمک فعالان اقتصاد ورزشی و به منظور تأمین منابع مالی تشکیل میشود و البته کانون هواداران نیز با رویکرد تعاملی تقویت خواهد شد. هدف پنجم هم بهکارگیری همه ظرفیتهای موجود در باشگاه است. متأسفانه ظرفیتهای موجود در جمع پیشکسوتان و هواداران برای مباحثی همچون توسعه و تقویت فوتبال پایه همچنین ظرفیتهای موجود در بین هواداران برای اقدامات فرهنگی و اقتصادی مغفول مانده، به همین منظور، برنامه ویژهای برای استفاده از این ظرفیتها داریم.»
شکوری معاون اجرایی پرسپولیس شد
سمیعی در اولین حکم خود پس از مدیرعاملی، ابراهیم شکوری سرپرست دبیرکلی سابق فدراسیون فوتبال را به عنوان معاون اجرایی منصوب کرد. شکوری، یکی از بازیکنان سابق پرسپولیس است که در لیگهای نهم، دهم و یازدهم در 64 بازی برای این تیم در لیگ برتر، جام حذفی و لیگ قهرمانان آسیا به عنوان مدافع چپ به میدان رفت و یک گل هم در لیگ دهم برای تیم تحت هدایت علی دایی مقابل سایپا به ثمر رساند. او که در حال دفاع از تز دکترای خود در رشته مدیریت ورزشی است، حالا در 36 سالگی دومین پست مدیریتی خود در فوتبال ایران را تجربه میکند.
سمیعی: ۵ هدف را دنبال میکنم
سمیعی پس از انتخاب خود، ضمن تشکر از اعتماد وزیر ورزش و جوانان و اعضای هیأت مدیره پرسپولیس گفت: «من برای تحقق 5 هدف به پرسپولیس آمدهام، هدف اول ایجاد شرایط لازم برای کسب قهرمانی آسیا است. هدف دوم ورود باشگاه پرسپولیس به بازار سرمایه و فرآیند خصوصیسازی است که با قدرت روندی را که شروع شده ادامه میدهم تا این اتفاق تاریخی به سرعت انجام شود. هدف سوم من مبارزه با باندهای فساد است. متأسفانه یکی از اتفاقات تلخ اطراف باشگاه که آرامش تیم و باشگاه را بهم زده، حضور باندهای فساد است که با همه توان با این پدیده شوم مبارزه خواهم کرد. هدف چهارم، تغییر ساختار باشگاه است و به سرعت کمیته فنی با نظر و همفکری پیشکسوتان، کمیته انضباطی با نظر حقوقدانان ورزشی و کمیته اقتصادی با کمک فعالان اقتصاد ورزشی و به منظور تأمین منابع مالی تشکیل میشود و البته کانون هواداران نیز با رویکرد تعاملی تقویت خواهد شد. هدف پنجم هم بهکارگیری همه ظرفیتهای موجود در باشگاه است. متأسفانه ظرفیتهای موجود در جمع پیشکسوتان و هواداران برای مباحثی همچون توسعه و تقویت فوتبال پایه همچنین ظرفیتهای موجود در بین هواداران برای اقدامات فرهنگی و اقتصادی مغفول مانده، به همین منظور، برنامه ویژهای برای استفاده از این ظرفیتها داریم.»
شکوری معاون اجرایی پرسپولیس شد
سمیعی در اولین حکم خود پس از مدیرعاملی، ابراهیم شکوری سرپرست دبیرکلی سابق فدراسیون فوتبال را به عنوان معاون اجرایی منصوب کرد. شکوری، یکی از بازیکنان سابق پرسپولیس است که در لیگهای نهم، دهم و یازدهم در 64 بازی برای این تیم در لیگ برتر، جام حذفی و لیگ قهرمانان آسیا به عنوان مدافع چپ به میدان رفت و یک گل هم در لیگ دهم برای تیم تحت هدایت علی دایی مقابل سایپا به ثمر رساند. او که در حال دفاع از تز دکترای خود در رشته مدیریت ورزشی است، حالا در 36 سالگی دومین پست مدیریتی خود در فوتبال ایران را تجربه میکند.
تحریم زنگنه استیصال و عصبیت امریکا
محمود واعظی
رئیس دفتر رئیس جمهوری
رئیسجمهور فعلی امریکا با خروج از برجام و زیر پا گذاشتن تعهدات لازمالاجرای خود و برگرداندن یکجانبه تحریمهای تعلیق شده و افزودن و وسیع کردن دامنه این تحریمهای ظالمانه، تا جایی که به صورت بیسابقهترین در تاریخ روابط بینالملل درآمد، سعی کرد ملت سرافراز ایران را به زانو در آورد اما کاملاً در رسیدن به این هدف ناموفق بود و امروز نشانه شکست این روش کاملاً آشکار شده است. بیتأثیر قلمداد کردن تحریمهای ظالمانه امریکا البته ادعای نادرستی است. این تحریمها که بر خلاف ادعای واضعان و طراحان، دقیقاً مردم کشور ما را هدف گرفته، دشواریهای زیادی را به مردم تحمیل کرده که غیرقابل کتمان است. امروز علیرغم اینکه دولت با تمام توان برای کاهش تأثیر تحریمها میکوشد - و چند و چون این تلاشها در موعد مقتضی که امکان سوءاستفاده دشمنان نباشد، به اطلاع مردم شریف کشورمان خواهد رسید - مردم تأثیر تحریمها را در زندگی روزانه خود لمس و درک میکنند.
با این همه اما این را میتوان گفت که دولت ایالات متحده به اهداف اصلی خود در طراحی و اجرای تحریمها نرسید و این چیزی نیست که صرفاً مسئولان ایران آن را بگویند. آنها به تصریح پیش از این بارها اعلام کردهاند که قصد دارند با اجرای تحریمها، به هدف فروپاشی اقتصاد ایران برسند و مردم را در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دهند. حالا که این هدفگذاری، با ایستادگی ملت ایران و تلاشهای دولت و سایر ارکان حاکمیتی به نتیجه نرسیده، سران کاخ سفید، رو به اقدامات نمایشی آوردهاند.
اعترافات اخیر امریکاییها مبنی بر اینکه دیگر چیزی و کسی برای تحریم وجود ندارد، نشان از آن دارد که خود آنها هم تحریمهایشان را موفق ارزیابی نمیکنند. در چنین شرایطی تداوم رویکرد تحریم و افزوده شدن تحریمهای جدید، نمیتواند کارکردی جز نمایش، آن هم صرفاً برای مصرف داخلی، داشته باشد.
آنچه اخیراً از تحریم وزیر نفت کشورمان و برخی دیگر از فعالان صنعت نفت گفته شده، همچون تحریم وزیر امور خارجه کشورمان که مقامات امریکا قبلاً آن را مرتکب شدند، یقیناً از همین سنخ تحریمهای نمایشی و بدون اثر واقعی است.
این تحریمها در عین نمایشی و بیاثر بودن البته نشانه عمق عصبانیت و کینه کاخ سفید از دو عضو مؤثر کابینه تدبیر و امید نیز هست. استراتژی جمهوری اسلامی ایران برای مواجهه و مقابله فعالانه با جریان تحریمها بر دو پایه اصلی استوار است؛ یکم رسوا کردن تحریمکنندگان در افکار عمومی جهانی و دیگری دور زدن تحریم و جنگیدن عملیاتی با آن.
اگرچه از لحظه آغاز دور جدید تحریمهای ایالات متحده علیه کشورمان، دولت جمهوری اسلامی ایران و سایر ارکان حاکمیتی بهطور یکپارچه برای غلبه بر این تحریمها فعالیت کردهاند اما پیشقراولان این مواجهه دشوار و سرنوشتساز دکتر محمدجواد ظریف و مهندس بیژن زنگنه وزرای امور خارجه و نفت بودهاند.
دکتر ظریف کارزار بسیار مؤثر مقابله روانی با تحریمهای امریکا را در سطح افکار عمومی جهان راهبری و تحریمگران را بیش از همیشه رسوا و بیآبرو کرده است. او در مقابله عملیاتی با تحریم هم عملکرد درخشانی داشته و مهمترین جلوه این عملکرد این بوده که اجماع جهانی- آنچنان که تحریمکنندگان در سنوات گذشته برای پیشبرد اهداف خود بهوجود میآوردند - این بار بهوجود نیامده و شکست خورده است. بال مهم دیگر دولت برای مقابله عملیاتی با تحریمهای ظالمانه، مجموعه مهندس زنگنه بوده است. از اهداف مهم تحریمها که مقامات امریکایی به صراحت آن را اعلام کردهاند، به صفر رساندن صادرات نفت ایران بوده است. آنها سختترین و بیسابقهترین تحریمهای تاریخ پس از انقلاب اسلامی را برای نیل به این هدف به صنعت نفت ما تحمیل کردند اما امروز خودشان هم فهمیدهاند که هدفگذاریشان چقدر خاماندیشانه بوده است. این مهم البته به آسانی به دست نیامده و حاصل درایت، تدبیر و فداکاری شخص وزیر نفت و تمامی کارکنان و فعالان صنعت نفت بوده است.
در چنین شرایطی، طبیعی است که دولت امریکا نتواند خشم خود را از دو چهرهای که جانانه با تحریم جنگیدهاند پنهان کند و تحریم دو ژنرال ضدتحریم ایران، در این چارچوب قابل تحلیل است. این «افتخار دولت» است که ظریف و زنگنه، دو سرباز وطن در خط مقدم دفاع از ایران، توسط ضدایرانیترین دولت ایالات متحده تحریم میشوند.
این تحریم، مدال افتخار این عزیزان هم هست. بدون تردید، دشمن، بهتر و دقیقتر از هر کسی میداند که این دو چقدر آزارش دادهاند و چقدر در مقابل هدفگذاریهایش ایستادگی کردهاند؛ حتی اگر دیگرانی در داخل بر آنها ناجوانمردانه بتازند، تحریم امریکا خود گواه همه چیز است. به شخصه از اینکه همکار این دو عزیز در این دولت هستم، احساس سرافرازی میکنم.
بیگمان با گذشت زمان و آن وقت که بتوانیم با بازگو کردن حقایق، «روایت راستین تحریم» را بازگو کنیم، تاریخ به احترام آنها خواهد ایستاد.
رئیس دفتر رئیس جمهوری
رئیسجمهور فعلی امریکا با خروج از برجام و زیر پا گذاشتن تعهدات لازمالاجرای خود و برگرداندن یکجانبه تحریمهای تعلیق شده و افزودن و وسیع کردن دامنه این تحریمهای ظالمانه، تا جایی که به صورت بیسابقهترین در تاریخ روابط بینالملل درآمد، سعی کرد ملت سرافراز ایران را به زانو در آورد اما کاملاً در رسیدن به این هدف ناموفق بود و امروز نشانه شکست این روش کاملاً آشکار شده است. بیتأثیر قلمداد کردن تحریمهای ظالمانه امریکا البته ادعای نادرستی است. این تحریمها که بر خلاف ادعای واضعان و طراحان، دقیقاً مردم کشور ما را هدف گرفته، دشواریهای زیادی را به مردم تحمیل کرده که غیرقابل کتمان است. امروز علیرغم اینکه دولت با تمام توان برای کاهش تأثیر تحریمها میکوشد - و چند و چون این تلاشها در موعد مقتضی که امکان سوءاستفاده دشمنان نباشد، به اطلاع مردم شریف کشورمان خواهد رسید - مردم تأثیر تحریمها را در زندگی روزانه خود لمس و درک میکنند.
با این همه اما این را میتوان گفت که دولت ایالات متحده به اهداف اصلی خود در طراحی و اجرای تحریمها نرسید و این چیزی نیست که صرفاً مسئولان ایران آن را بگویند. آنها به تصریح پیش از این بارها اعلام کردهاند که قصد دارند با اجرای تحریمها، به هدف فروپاشی اقتصاد ایران برسند و مردم را در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دهند. حالا که این هدفگذاری، با ایستادگی ملت ایران و تلاشهای دولت و سایر ارکان حاکمیتی به نتیجه نرسیده، سران کاخ سفید، رو به اقدامات نمایشی آوردهاند.
اعترافات اخیر امریکاییها مبنی بر اینکه دیگر چیزی و کسی برای تحریم وجود ندارد، نشان از آن دارد که خود آنها هم تحریمهایشان را موفق ارزیابی نمیکنند. در چنین شرایطی تداوم رویکرد تحریم و افزوده شدن تحریمهای جدید، نمیتواند کارکردی جز نمایش، آن هم صرفاً برای مصرف داخلی، داشته باشد.
آنچه اخیراً از تحریم وزیر نفت کشورمان و برخی دیگر از فعالان صنعت نفت گفته شده، همچون تحریم وزیر امور خارجه کشورمان که مقامات امریکا قبلاً آن را مرتکب شدند، یقیناً از همین سنخ تحریمهای نمایشی و بدون اثر واقعی است.
این تحریمها در عین نمایشی و بیاثر بودن البته نشانه عمق عصبانیت و کینه کاخ سفید از دو عضو مؤثر کابینه تدبیر و امید نیز هست. استراتژی جمهوری اسلامی ایران برای مواجهه و مقابله فعالانه با جریان تحریمها بر دو پایه اصلی استوار است؛ یکم رسوا کردن تحریمکنندگان در افکار عمومی جهانی و دیگری دور زدن تحریم و جنگیدن عملیاتی با آن.
اگرچه از لحظه آغاز دور جدید تحریمهای ایالات متحده علیه کشورمان، دولت جمهوری اسلامی ایران و سایر ارکان حاکمیتی بهطور یکپارچه برای غلبه بر این تحریمها فعالیت کردهاند اما پیشقراولان این مواجهه دشوار و سرنوشتساز دکتر محمدجواد ظریف و مهندس بیژن زنگنه وزرای امور خارجه و نفت بودهاند.
دکتر ظریف کارزار بسیار مؤثر مقابله روانی با تحریمهای امریکا را در سطح افکار عمومی جهان راهبری و تحریمگران را بیش از همیشه رسوا و بیآبرو کرده است. او در مقابله عملیاتی با تحریم هم عملکرد درخشانی داشته و مهمترین جلوه این عملکرد این بوده که اجماع جهانی- آنچنان که تحریمکنندگان در سنوات گذشته برای پیشبرد اهداف خود بهوجود میآوردند - این بار بهوجود نیامده و شکست خورده است. بال مهم دیگر دولت برای مقابله عملیاتی با تحریمهای ظالمانه، مجموعه مهندس زنگنه بوده است. از اهداف مهم تحریمها که مقامات امریکایی به صراحت آن را اعلام کردهاند، به صفر رساندن صادرات نفت ایران بوده است. آنها سختترین و بیسابقهترین تحریمهای تاریخ پس از انقلاب اسلامی را برای نیل به این هدف به صنعت نفت ما تحمیل کردند اما امروز خودشان هم فهمیدهاند که هدفگذاریشان چقدر خاماندیشانه بوده است. این مهم البته به آسانی به دست نیامده و حاصل درایت، تدبیر و فداکاری شخص وزیر نفت و تمامی کارکنان و فعالان صنعت نفت بوده است.
در چنین شرایطی، طبیعی است که دولت امریکا نتواند خشم خود را از دو چهرهای که جانانه با تحریم جنگیدهاند پنهان کند و تحریم دو ژنرال ضدتحریم ایران، در این چارچوب قابل تحلیل است. این «افتخار دولت» است که ظریف و زنگنه، دو سرباز وطن در خط مقدم دفاع از ایران، توسط ضدایرانیترین دولت ایالات متحده تحریم میشوند.
این تحریم، مدال افتخار این عزیزان هم هست. بدون تردید، دشمن، بهتر و دقیقتر از هر کسی میداند که این دو چقدر آزارش دادهاند و چقدر در مقابل هدفگذاریهایش ایستادگی کردهاند؛ حتی اگر دیگرانی در داخل بر آنها ناجوانمردانه بتازند، تحریم امریکا خود گواه همه چیز است. به شخصه از اینکه همکار این دو عزیز در این دولت هستم، احساس سرافرازی میکنم.
بیگمان با گذشت زمان و آن وقت که بتوانیم با بازگو کردن حقایق، «روایت راستین تحریم» را بازگو کنیم، تاریخ به احترام آنها خواهد ایستاد.
وحدت؛ الزامات و آسیبها
علی ربیعی
دستیارارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت
رمز بقا و ماندگاری ایران در طول هزاران سال عنصر وحدت بوده است. حتی با وجود اینکه در تاریخ معاصر در تهدیدها و جنگها دچار تحدید سرزمینی شدیم اما عنصر وحدت همواره مانند یک چتر، ایرانیان را در سایهسار خود قرار داده و در بزنگاههای تاریخی آنها را حفظ و از بحرانها عبور داده است. بعد از پیروزی انقلاب نیز اسلامیت و ایرانیت همچون دو ریسمان به هم تنیدهای بود که انسجام داخلی، همسایگی و منطقهای میان ملتها را تا حدود زیادی تضمین کرده است. در مواردی با تکیه بر ادبیات غنی و زبان فارسی در بخشی از منطقه و در شرایطی روح اسلامی پیونددهنده ملتهای منطقه شد. با وجود این، بنابر دلایل بینالمللی از قبیل قدرت گرفتن دشمنان کینهتوز ایران در امریکا به نظر میرسد از ابتدای انقلاب اسلامی، هیچگاه سرمایه اجتماعی وحدتبخش ملت و دولت و وحدت میان امت اسلام مانند امروز تهدید نشده بود. به همین دلیل، اکنون هفته وحدت نمیتواند تنها به مجالی برای تکرار جملات زیبا اما تکراری حول وحدت محدود بماند و ما را از این پرسش آسیبشناسانه دور کند که چرا بهرغم همه شعائر دلنشین، هنوز وحدت را در دهه پنجم انقلاب با چالشهایی روبهرو میبینیم.
از نخستین روزهای انقلاب، وحدت برای ما آرمانی از مدینه فاضله و دست نیافتنی نبود، بلکه یک سیاست عملی و یک سبک زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود که میباید راه را به سوی یک زندگی معنوی متعالیتر و زیست مادی شکوفاتر چه در بعد خارجی و چه در بعد داخلی هدایت میکرد. به این علت که فلسفه وحدت چیزی جز به رسمیت شناختن تکثر و در عوض جلب همدلی متکثرانه از طریق آنچه امروز «قدرت نرم» مینامند، نیست. وحدت، فتح قلبها و ذهنها از طریق گفتوگوی مستمر و مفاهمه است. تحقق وحدت چه در داخل و چه در سیاستهای جهان اسلام از راه التزام به لوازم آن میگذرد. اکنون زمان آن است که منصفانه بنشینیم و خود را قضاوت کنیم که چقدر به این لوازم ملتزم بودهایم. چقدر در داخل گفتوگوی برادرانه را سرمشق مناسبات سیاسی و اجتماعی قرار دادهایم؟ تا کجا حاضر بودهایم که در ازای دستیابی به مفاهمه از استیلای بیقید و شرط سلایق خود دست برداریم؟ پاسخ به این پرسشها و رسیدگی دلسوزانه به این ابهامها اکنون بیش از هر زمان دیگری که ملت ما و امت مسلمان زیر تیغ تفرقه قرار گرفتهاند، ضروری است. نگاه کنید به برخی گفتههای سیاسیون که جامعه بهطور مکرر با صدای بلند و حتی با فریاد آنها را چه از رسانه ملی و چه از همه تریبونها شنیدهاند. من معتقد به نقدهای راهگشا و نشان دادن واقعیتها و روشنگری هستم و معتقدم پدیدههای افشاگرانه برای کسب قدرت سیاسی که درست و نادرست را در هم میآمیزد و بیان مطالب را نه به قصد اصلاح بلکه به از میان بردن رقیب بدل میکند، به یک جریان وحدتشکن در سالهای اخیر تبدیل شده است.
زندگی در عصر بمباران اطلاعات که گاهی تشخیص اخبار درست از نادرست را غیرممکن میکند ما را در برابر تبلیغات گستردهای که تلاش برای فاسدنمایی همه ارکان نظام و دستگاههای اجرایی را دارد، آسیبپذیر کرده است. زمانی که مردم خبر اختلاسهای میلیاردی اقلیت انگشتشماری از مدیران نالایق و فاسد را -که میتوانند در همه ارکان وجود داشته باشند - میشنوند و دشواریهای معیشت خود و نزدیکانشان را میبینند، به سختی میتوانند خشم خود را فرو برند و تَر و خشک را با هم نسوزانند. امروز باید بازسازی اعتماد مردم به کارآمدی، صداقت و سلامت مسئولان در هر سه قوه در صدر اولویتهای ما باشد. این رسالت با وجود جنگ رسانهای بیامانی که در همسویی با سیاست فشار حداکثری رژیم امریکا به ایران به اوج خود رسیده آسان نیست اما چشمپوشیدنی هم نیست. شکست ما متصور خواهد شد اگر جناحهای سیاسی این فشارهای همپوشان را فرصتی برای انتقامهای سیاسی ببینند و از سوراخ شدن کشتی که همه جامعه بر آن سواریم، احساس خرسندی کنند. ما شکست خواهیم خورد اگر در راه خودانتقادی - آنگونه خودانتقادی که خود را مبرا دانسته و رقبای سیاسی را مورد بدترین اتهامات قرار دهد - به دام خودتحقیری، در راه انتقاد به دام اهانت و هتاکی و در راه رقابت به دام خصومت و کینهتوزی بیفتیم؛ مشاجره رسواکننده را جایگزین گفتوگوی سازنده کنیم و در نهایت، بخواهیم امنیت ملی را با امنیت تقلیلگرایانه گروهی تأمین کنیم. ضمیر امنیت جامعه در مرحله اول باید امنیت ملت تا سطح امنیت فردی و سپس امنیت نهادها و گروههای اجتماعی و در نهایت امنیت دولت - ملت به مفهوم اعم تعریف شود. در صورتی که ما امنیت را با ضمیرهای محدودکننده روبهرو سازیم در مسیر مخالف وحدت حرکت کردهایم.
در سویه دیگر، در بعد خارجی هفته وحدت فرصتی است برای بازاندیشی در مفهوم امت و پیرایش این مفهوم شریف قرآنی از شبهاتِ تفرقهافکنانه. امت در مفهومی که در قانون اساسی کشورمان به کار رفته ناظر بر یک سلسله سیاستهای کلی در راستای تأمین «ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی» است. اصل ۱۵۶ نیز دفاع و حمایت از آرمانهای جهانشمول آزادی و عدالت را «در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور ملتهای دیگر» توصیه میکند. آنچه امروز منطقهگرایی و تلاش برای نیل به آرمان «منطقه قویتر» مینامیم، بر بنیاد همان ائتلافهای فرامرزی حول مسائل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ممکن خواهد شد.
در فرازونشیب دهههای گذشته در سیاستهای خارجی امروز عنصر وحدت بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. امروزه راهبرد صلحطلبانه جمهوری اسلامی بر ضد اشغالگری و کشورگشایی در حقیقت درک ایران را از پیششرطهای اساسی منطقهگرایی به نمایش میگذارد. کشورگشاییهای جریانهای افراطی در منطقه ما در پیامد مستقیم خود آوارهسازی میلیونی انسانهای این جغرافیای مظلوم را پدید آورده است. هنوز اندوه آوارگان فلسطینی از حافظههای ما پاک نشده بود که در پیامد مداخلههای برونمنطقهای شاهد آوارگی دهها میلیون عراقی و سوری در دو سوی دجله و فرات شدیم. نیاز مبرم آوارگان به دوباره ساختن زندگی فروپاشیده خویش را نباید صرفاً به نیاز «آنها» تعبیر کرد. زیرا در فقدان یک راهبرد کارآمد برای صلحسازی، آتشی که در خانه همسایه درگرفته، در منطقه به هم پیوسته ما میتواند امنیت و ثبات را در کلیت منطقهای خود مخدوش کند. کشور ما همواره در طول قرون اسلامی و تمدنی خود در مجموع نقشی میانه و اعتدالی داشته است. کوشش موفق کشورمان برای مقابله با کشورگشایی داعشی امروز در فضای پساداعشی منطقه در اشکال نرم و دیپلماتیک خود دنبال میشود. مناسبات خوب کشورمان با همسایگان قفقازی اکنون فرصت تازهای برای صلحسازی و برای پایان دادن به اشغال اراضی و اسکان آوارگان به یُمن دیپلماسی و اجرای کامل هر چهار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد پدید آورده است و البته آرزو داریم که بهزودی شاهد استقرار صلح و دوستی در سراسر منطقه پیرامونی ایران از یمن تا عراق و افغانستان و سوریه هم باشیم. ما تشکیل مجمع گفتوگوی منطقهای را توأم با طرح صلح هرمز با کشورهای خلیج فارس پیشنهاد دادهایم که در نوع خود تجلی التزام به گفتوگو به منزله یکی از لوازم وحدتبخش است. ما به این سیاستها پایبندیم همان گونه که باید در سیاست داخلی و ایجاد وحدت سیاسی و اجتماعی ولو با گسترش گفتمان گفتوگوی ملی، به ارسال این پیام روشن و رسا به جهان پایبند باشیم که وحدت، راه زندگی ماست نه آرمان ما. بیایید از خودمان و از همین امروز آغاز کنیم.
دستیارارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت
رمز بقا و ماندگاری ایران در طول هزاران سال عنصر وحدت بوده است. حتی با وجود اینکه در تاریخ معاصر در تهدیدها و جنگها دچار تحدید سرزمینی شدیم اما عنصر وحدت همواره مانند یک چتر، ایرانیان را در سایهسار خود قرار داده و در بزنگاههای تاریخی آنها را حفظ و از بحرانها عبور داده است. بعد از پیروزی انقلاب نیز اسلامیت و ایرانیت همچون دو ریسمان به هم تنیدهای بود که انسجام داخلی، همسایگی و منطقهای میان ملتها را تا حدود زیادی تضمین کرده است. در مواردی با تکیه بر ادبیات غنی و زبان فارسی در بخشی از منطقه و در شرایطی روح اسلامی پیونددهنده ملتهای منطقه شد. با وجود این، بنابر دلایل بینالمللی از قبیل قدرت گرفتن دشمنان کینهتوز ایران در امریکا به نظر میرسد از ابتدای انقلاب اسلامی، هیچگاه سرمایه اجتماعی وحدتبخش ملت و دولت و وحدت میان امت اسلام مانند امروز تهدید نشده بود. به همین دلیل، اکنون هفته وحدت نمیتواند تنها به مجالی برای تکرار جملات زیبا اما تکراری حول وحدت محدود بماند و ما را از این پرسش آسیبشناسانه دور کند که چرا بهرغم همه شعائر دلنشین، هنوز وحدت را در دهه پنجم انقلاب با چالشهایی روبهرو میبینیم.
از نخستین روزهای انقلاب، وحدت برای ما آرمانی از مدینه فاضله و دست نیافتنی نبود، بلکه یک سیاست عملی و یک سبک زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود که میباید راه را به سوی یک زندگی معنوی متعالیتر و زیست مادی شکوفاتر چه در بعد خارجی و چه در بعد داخلی هدایت میکرد. به این علت که فلسفه وحدت چیزی جز به رسمیت شناختن تکثر و در عوض جلب همدلی متکثرانه از طریق آنچه امروز «قدرت نرم» مینامند، نیست. وحدت، فتح قلبها و ذهنها از طریق گفتوگوی مستمر و مفاهمه است. تحقق وحدت چه در داخل و چه در سیاستهای جهان اسلام از راه التزام به لوازم آن میگذرد. اکنون زمان آن است که منصفانه بنشینیم و خود را قضاوت کنیم که چقدر به این لوازم ملتزم بودهایم. چقدر در داخل گفتوگوی برادرانه را سرمشق مناسبات سیاسی و اجتماعی قرار دادهایم؟ تا کجا حاضر بودهایم که در ازای دستیابی به مفاهمه از استیلای بیقید و شرط سلایق خود دست برداریم؟ پاسخ به این پرسشها و رسیدگی دلسوزانه به این ابهامها اکنون بیش از هر زمان دیگری که ملت ما و امت مسلمان زیر تیغ تفرقه قرار گرفتهاند، ضروری است. نگاه کنید به برخی گفتههای سیاسیون که جامعه بهطور مکرر با صدای بلند و حتی با فریاد آنها را چه از رسانه ملی و چه از همه تریبونها شنیدهاند. من معتقد به نقدهای راهگشا و نشان دادن واقعیتها و روشنگری هستم و معتقدم پدیدههای افشاگرانه برای کسب قدرت سیاسی که درست و نادرست را در هم میآمیزد و بیان مطالب را نه به قصد اصلاح بلکه به از میان بردن رقیب بدل میکند، به یک جریان وحدتشکن در سالهای اخیر تبدیل شده است.
زندگی در عصر بمباران اطلاعات که گاهی تشخیص اخبار درست از نادرست را غیرممکن میکند ما را در برابر تبلیغات گستردهای که تلاش برای فاسدنمایی همه ارکان نظام و دستگاههای اجرایی را دارد، آسیبپذیر کرده است. زمانی که مردم خبر اختلاسهای میلیاردی اقلیت انگشتشماری از مدیران نالایق و فاسد را -که میتوانند در همه ارکان وجود داشته باشند - میشنوند و دشواریهای معیشت خود و نزدیکانشان را میبینند، به سختی میتوانند خشم خود را فرو برند و تَر و خشک را با هم نسوزانند. امروز باید بازسازی اعتماد مردم به کارآمدی، صداقت و سلامت مسئولان در هر سه قوه در صدر اولویتهای ما باشد. این رسالت با وجود جنگ رسانهای بیامانی که در همسویی با سیاست فشار حداکثری رژیم امریکا به ایران به اوج خود رسیده آسان نیست اما چشمپوشیدنی هم نیست. شکست ما متصور خواهد شد اگر جناحهای سیاسی این فشارهای همپوشان را فرصتی برای انتقامهای سیاسی ببینند و از سوراخ شدن کشتی که همه جامعه بر آن سواریم، احساس خرسندی کنند. ما شکست خواهیم خورد اگر در راه خودانتقادی - آنگونه خودانتقادی که خود را مبرا دانسته و رقبای سیاسی را مورد بدترین اتهامات قرار دهد - به دام خودتحقیری، در راه انتقاد به دام اهانت و هتاکی و در راه رقابت به دام خصومت و کینهتوزی بیفتیم؛ مشاجره رسواکننده را جایگزین گفتوگوی سازنده کنیم و در نهایت، بخواهیم امنیت ملی را با امنیت تقلیلگرایانه گروهی تأمین کنیم. ضمیر امنیت جامعه در مرحله اول باید امنیت ملت تا سطح امنیت فردی و سپس امنیت نهادها و گروههای اجتماعی و در نهایت امنیت دولت - ملت به مفهوم اعم تعریف شود. در صورتی که ما امنیت را با ضمیرهای محدودکننده روبهرو سازیم در مسیر مخالف وحدت حرکت کردهایم.
در سویه دیگر، در بعد خارجی هفته وحدت فرصتی است برای بازاندیشی در مفهوم امت و پیرایش این مفهوم شریف قرآنی از شبهاتِ تفرقهافکنانه. امت در مفهومی که در قانون اساسی کشورمان به کار رفته ناظر بر یک سلسله سیاستهای کلی در راستای تأمین «ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی» است. اصل ۱۵۶ نیز دفاع و حمایت از آرمانهای جهانشمول آزادی و عدالت را «در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور ملتهای دیگر» توصیه میکند. آنچه امروز منطقهگرایی و تلاش برای نیل به آرمان «منطقه قویتر» مینامیم، بر بنیاد همان ائتلافهای فرامرزی حول مسائل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ممکن خواهد شد.
در فرازونشیب دهههای گذشته در سیاستهای خارجی امروز عنصر وحدت بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. امروزه راهبرد صلحطلبانه جمهوری اسلامی بر ضد اشغالگری و کشورگشایی در حقیقت درک ایران را از پیششرطهای اساسی منطقهگرایی به نمایش میگذارد. کشورگشاییهای جریانهای افراطی در منطقه ما در پیامد مستقیم خود آوارهسازی میلیونی انسانهای این جغرافیای مظلوم را پدید آورده است. هنوز اندوه آوارگان فلسطینی از حافظههای ما پاک نشده بود که در پیامد مداخلههای برونمنطقهای شاهد آوارگی دهها میلیون عراقی و سوری در دو سوی دجله و فرات شدیم. نیاز مبرم آوارگان به دوباره ساختن زندگی فروپاشیده خویش را نباید صرفاً به نیاز «آنها» تعبیر کرد. زیرا در فقدان یک راهبرد کارآمد برای صلحسازی، آتشی که در خانه همسایه درگرفته، در منطقه به هم پیوسته ما میتواند امنیت و ثبات را در کلیت منطقهای خود مخدوش کند. کشور ما همواره در طول قرون اسلامی و تمدنی خود در مجموع نقشی میانه و اعتدالی داشته است. کوشش موفق کشورمان برای مقابله با کشورگشایی داعشی امروز در فضای پساداعشی منطقه در اشکال نرم و دیپلماتیک خود دنبال میشود. مناسبات خوب کشورمان با همسایگان قفقازی اکنون فرصت تازهای برای صلحسازی و برای پایان دادن به اشغال اراضی و اسکان آوارگان به یُمن دیپلماسی و اجرای کامل هر چهار قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد پدید آورده است و البته آرزو داریم که بهزودی شاهد استقرار صلح و دوستی در سراسر منطقه پیرامونی ایران از یمن تا عراق و افغانستان و سوریه هم باشیم. ما تشکیل مجمع گفتوگوی منطقهای را توأم با طرح صلح هرمز با کشورهای خلیج فارس پیشنهاد دادهایم که در نوع خود تجلی التزام به گفتوگو به منزله یکی از لوازم وحدتبخش است. ما به این سیاستها پایبندیم همان گونه که باید در سیاست داخلی و ایجاد وحدت سیاسی و اجتماعی ولو با گسترش گفتمان گفتوگوی ملی، به ارسال این پیام روشن و رسا به جهان پایبند باشیم که وحدت، راه زندگی ماست نه آرمان ما. بیایید از خودمان و از همین امروز آغاز کنیم.
گره زدن اقتصاد ایران به انتخابات امریکا زیانبار است
غلامرضا مصباحی مقدم / عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
از زمانی که موضوع انتخابات ریاست جمهوری امریکا مطرح شده است برخیها تمایل به این امر پیدا کردند که اقتصاد را به نتیجه انتخابات پیوند بزنند، اما اصولاً نباید مسائل اقتصادی کشور را با مسائل سیاسی و اقتصادی غرب شرطی کرد و کسانی که افکار عمومی و جامعه را به مباحث بینالملل شرطی میکنند توجه ندارند که چه آثار زیانباری برای اقتصاد کشور و وضعیت روانی مردم، رقم میزنند. سؤال این است که مگر موضوع ارز که در ایران اینگونه مورد توجه قرار گرفته، برای سایر کشورهای جهان جزو مشکلات اول است و آیا اصولاً ارز برای آنها موضوع مهمی است؟ قطعاً اینگونه نیست و مسأله ارز حتی در حاشیه ذهن خیلی از مردم جهان نیست. مردم جهان مسائل واقعی خودشان را دارند که ذهنشان هم مشغول به آن است. متأسفانه وضعیت ارز در افکار عمومی به گونهای مطرح شده و مردم تحت تأثیر قرار گرفتند که همه موارد به موضوع ارز مربوط شده است یا از سویی تمام مشکلات به روابط ایران و امریکا و کشورهای همسو با امریکا گره زده میشود در حالی که چنین رویکردی عُقلایی نیست.
البته غافل از این نیستیم که تحریمهای امریکا در اقتصاد ایران اثر نداشته است ولی بیش از آنکه تحریمها بخواهد اثر بگذارد، مسائل روانی ناشی از پیوند خوردن اقتصاد و مسائل سیاسی ایران به مسائل بینالمللی بر جریان اقتصادی کشور تأثیر گذاشته است. از اینرو باید تأکید کرد که انتخابات امریکا تأثیر جدی بر اقتصاد ما ندارد و نباید وضعیت و آینده اقتصادی کشورمان را با عینک مباحث سیاسی بینالمللی ببینیم. اخیراً مقام معظم رهبری فرمودند تحریمها ممکن است سالها طول بکشد لذا نگاه نکنید که چه کسی روی کار بیاید و خوشبین به این نکته باشید که با موفقیت فرد دیگر در انتخابات تحریمها برداشته میشود. با توجه به بیانات مقام معظم رهبری، قطعاً حرکت خارج از این مسیر باعث خطا در تصمیمگیری سیاستگذاران کشورمان خواهد شد.
ممکن است در سیاستها در دو جریان حزبی امریکا کیفیت و اعمال تصمیم گیریها متفاوت باشد اما سیاستها واحد است. طراحی سیاست مبتنی بر ایرانستیزی توسط رئیس جمهور امریکا نیست و در پشت صحنه 2 هزار و 200 مرکز اندیشهورزی، دو حزب دموکرات و جمهوریخواه را مدیریت میکنند.
مرکز اندیشهورزی نظام استکباری افکار عمومی و افکار نخبگان را هدایت میکنند. بدینجهت هر فردی از هر حزبی رئیس جمهور امریکا شود اصول، مبانی و خطمشی خود را نمیتواند تغییر دهد. احتمال دارد که یک حزب (دموکراتها) رویکرد ملایمتری داشته باشد اما اساس کار این است که امریکا قدرت مسلط جهانی است و توانسته اراده خود را بر دولتها و ملتها تحمیل کند ولی ایران حاضر نیست زیربار چنین سلطهای برود و در مقابل این سلطه مقاومت میکند.
وقتی چنین رویکردی در نظام کشورمان وجود دارد، نباید مسأله اقتصاد، ارز، صادرات و واردات را به مسائل سیاسی امریکا گره زد. از اینرو به سیاستگذاران داخلی توصیه میکنم که نسبت به مسائل اقتصادی واقعبینانه عمل کنند. در اقتصاد ایران، 80 درصد مربوط به ظرفیت داخلی است و تنها 20 درصد مربوط به مناسبات خارجی است؛ اگر از 80 درصد ظرفیت داخلی به صورت اساسی و درست استفاده کنیم و برای آن برنامهریزی دقیق داشته باشیم بخش قابل توجهی از نیازهای کشور مرتفع میشود و 20 درصد دیگر هم تابع ظرفیت داخلی است.
مهمترین نکته این است که نگاه ما برای حل مسائل و مشکلات به جای آنکه به سمت خارج باشد، باید به سمت ظرفیت داخل معطوف شود. برای رسیدن به چنین شرایطی نیازمند مدیران قوی و کارآمد هستیم تا بتوانند کشور را به درستی هدایت کنند. باید پذیرفت که مشکل مدیریت و مشکل فهم مسائل داخلی را داریم، اگر به موارد عنوان شده پرداخته شود وضعیت زندگی و معیشت مردم بهتر خواهد شد.
از زمانی که موضوع انتخابات ریاست جمهوری امریکا مطرح شده است برخیها تمایل به این امر پیدا کردند که اقتصاد را به نتیجه انتخابات پیوند بزنند، اما اصولاً نباید مسائل اقتصادی کشور را با مسائل سیاسی و اقتصادی غرب شرطی کرد و کسانی که افکار عمومی و جامعه را به مباحث بینالملل شرطی میکنند توجه ندارند که چه آثار زیانباری برای اقتصاد کشور و وضعیت روانی مردم، رقم میزنند. سؤال این است که مگر موضوع ارز که در ایران اینگونه مورد توجه قرار گرفته، برای سایر کشورهای جهان جزو مشکلات اول است و آیا اصولاً ارز برای آنها موضوع مهمی است؟ قطعاً اینگونه نیست و مسأله ارز حتی در حاشیه ذهن خیلی از مردم جهان نیست. مردم جهان مسائل واقعی خودشان را دارند که ذهنشان هم مشغول به آن است. متأسفانه وضعیت ارز در افکار عمومی به گونهای مطرح شده و مردم تحت تأثیر قرار گرفتند که همه موارد به موضوع ارز مربوط شده است یا از سویی تمام مشکلات به روابط ایران و امریکا و کشورهای همسو با امریکا گره زده میشود در حالی که چنین رویکردی عُقلایی نیست.
البته غافل از این نیستیم که تحریمهای امریکا در اقتصاد ایران اثر نداشته است ولی بیش از آنکه تحریمها بخواهد اثر بگذارد، مسائل روانی ناشی از پیوند خوردن اقتصاد و مسائل سیاسی ایران به مسائل بینالمللی بر جریان اقتصادی کشور تأثیر گذاشته است. از اینرو باید تأکید کرد که انتخابات امریکا تأثیر جدی بر اقتصاد ما ندارد و نباید وضعیت و آینده اقتصادی کشورمان را با عینک مباحث سیاسی بینالمللی ببینیم. اخیراً مقام معظم رهبری فرمودند تحریمها ممکن است سالها طول بکشد لذا نگاه نکنید که چه کسی روی کار بیاید و خوشبین به این نکته باشید که با موفقیت فرد دیگر در انتخابات تحریمها برداشته میشود. با توجه به بیانات مقام معظم رهبری، قطعاً حرکت خارج از این مسیر باعث خطا در تصمیمگیری سیاستگذاران کشورمان خواهد شد.
ممکن است در سیاستها در دو جریان حزبی امریکا کیفیت و اعمال تصمیم گیریها متفاوت باشد اما سیاستها واحد است. طراحی سیاست مبتنی بر ایرانستیزی توسط رئیس جمهور امریکا نیست و در پشت صحنه 2 هزار و 200 مرکز اندیشهورزی، دو حزب دموکرات و جمهوریخواه را مدیریت میکنند.
مرکز اندیشهورزی نظام استکباری افکار عمومی و افکار نخبگان را هدایت میکنند. بدینجهت هر فردی از هر حزبی رئیس جمهور امریکا شود اصول، مبانی و خطمشی خود را نمیتواند تغییر دهد. احتمال دارد که یک حزب (دموکراتها) رویکرد ملایمتری داشته باشد اما اساس کار این است که امریکا قدرت مسلط جهانی است و توانسته اراده خود را بر دولتها و ملتها تحمیل کند ولی ایران حاضر نیست زیربار چنین سلطهای برود و در مقابل این سلطه مقاومت میکند.
وقتی چنین رویکردی در نظام کشورمان وجود دارد، نباید مسأله اقتصاد، ارز، صادرات و واردات را به مسائل سیاسی امریکا گره زد. از اینرو به سیاستگذاران داخلی توصیه میکنم که نسبت به مسائل اقتصادی واقعبینانه عمل کنند. در اقتصاد ایران، 80 درصد مربوط به ظرفیت داخلی است و تنها 20 درصد مربوط به مناسبات خارجی است؛ اگر از 80 درصد ظرفیت داخلی به صورت اساسی و درست استفاده کنیم و برای آن برنامهریزی دقیق داشته باشیم بخش قابل توجهی از نیازهای کشور مرتفع میشود و 20 درصد دیگر هم تابع ظرفیت داخلی است.
مهمترین نکته این است که نگاه ما برای حل مسائل و مشکلات به جای آنکه به سمت خارج باشد، باید به سمت ظرفیت داخل معطوف شود. برای رسیدن به چنین شرایطی نیازمند مدیران قوی و کارآمد هستیم تا بتوانند کشور را به درستی هدایت کنند. باید پذیرفت که مشکل مدیریت و مشکل فهم مسائل داخلی را داریم، اگر به موارد عنوان شده پرداخته شود وضعیت زندگی و معیشت مردم بهتر خواهد شد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
# من - ماسک - میزنم
-
دستورشناسایی و برخورد با عوامل تشکیل اجتماع مشهد
-
چرا نظرسنجیهای انتخاباتی در امریکا قابل اعتماد نبودند؟
-
اگر ترامپ بماند - اگر بایدن بیاید
-
افتتاح بزرگترین تصفیه خانه کشور
-
اولتیماتومها کار ساز نیست؛ تردد افراد کرونای مثبت ممنوع میشود
-
رنگ آمیزی لکههای فقر
-
نیروهای خارجی مخالف دولت و جامعه قوی در ایران هستند
-
<تعیین> یا <تأمین> منابع
-
زمینلرزه 6/6 ریشتری ترکیه و یونان را لرزاند
-
تراژدی مرگ خانواده ایرانی در کانال مانش
-
مدیر جدید سرخها با 5 هدف آمد
-
تحریم زنگنه استیصال و عصبیت امریکا
-
وحدت؛ الزامات و آسیبها
-
گره زدن اقتصاد ایران به انتخابات امریکا زیانبار است
اخبارایران آنلاین